۱۱/۲۱/۱۳۸۹

آثار و بناهای تاریخی و باستانی آذربایجان غربی - یخچال دوققوز پله شهر اورمیه

یخچال دوققوز پیله در میدانی به همین نام در شهر اورمیه ودر آخر خیابان سرداران قرار دارد وجه تسمیه این یخچال این است که آن زمان این منطقه از مناطق سرسبز شهر اورمیه بوده وخارج از شهر قرار داشته  درآن زمان از این منطقه آبی جاری بوده که در سیاحتنامه ابراهیم بیگ به نام بازار چای آمده ولی اهالی شهر آن را به نام دره چایی می شناسند این آب در جای میدان کنونی از( دوققوز پله) به صورت آبشار مانند پایین می آمده وکمی از آن به یخچال می ریخته و این یخچال به همین نام مشهور شده یخچال دارای یک سردر است و ورودی آن به صورت گنبد دار ساخته شده است خود یخچال به صورت طاق قوسی بنا شده وقدمت بنا متعلق به دوره ترکی آزربایجانی قاجاریه می باشد واکنون به عنوان خانه آبگینه استفاده می شود
http://tinyurl.com/4eyobd5

۱۱/۲۰/۱۳۸۹

در منشا كلمات تركي قالي، گليم، گبه، جاجيم، ورني، پارچه، سوماق، پلاس، زيلو، تشك، خورجين، بغچه، كرك، تور، قنداق، چوال، جل، بته، تغار، چلمه، چادر، ساچيم، گچمه، تسمه


١- هنر قاليبافى از اصيل‏ترين هنرهاى اقوام و ملل ترك، همعمر هويت تركي و داراى سابقه‏اى بسيار طولانى در آزربايجان است. قالي ترك و آزربايجاني محصولی چند بعدی است و دارای جنبه های هنری، اجتماعی، اقتصادی و تكنيكي بسیار می باشد. قالي ارتباطي نزديك با سنن و شيوه زندگي، فرهنگ، ادب، روحيات، خلاقيت و تاريخ انسان ترك دارد. اقوام، ايلات، زنان و دختران، هنرمندان و دولتهاي تركي و آزربايجاني همه نقشي بسيار مهم در حفظ، توسعه، ترويج و تكميل اين سنت اصيل، رنگارنگ و سحرآميز تركي داشته اند. قالي زنده ترین هنر ملی خلق ترك و مملكت آزربايجان، دريچه‌اي بسيار غني به سوي هنر و زيبائي شناسي تركي و هويت ملي ترك است.
٢- پس از پايان يافتن حاكميت اعراب، تا ربع دوم قرن بيستم هميشه بر سرزمين ايران دولتي ترك حاكم بوده است. تا ربع دوم قرن نوزده اكثريت مطلق و امروز اكثريت نسبي مردم كشور ايران را تركان تشكيل ميدهند. اكنون نيز مانند گذشته، اين سرزمين به لحاظ جغرافيائي در مركز جهان ترك، بين شرق و غرب آن قرار دارد. در يك هزار سال گذشته ايران بخشي از جهان ترك، بلكه يكي از مراكز اصلي و تعيين كننده فرهنگي و سياسي آن بوده است. افزون بر آن اقلا يك سوم از فارسهاي ساكن در ايران را تركان فارس زبان شده در سده اخير تشكيل مي دهد. اينها از عواملي هستند كه خصلت طولاني و عميق بودن را به رابطه متقابل دو ملت، زبان و فرهنگ ترك و فارس اعطا كرده و مخصوصا تاثيرپذيري همه جانبه زبان و فرهنگ فارسي از زبان و فرهنگ تركي را امري فوق العاده طبيعي و ديرپا ساخته اند.
قالێ Qalı
قالي (Gali, Khali, Hali, Qali, Ghali) كلمه اي تركي است. فرم اوليه و قديمي آن، قالينگQalıñ ، قالينغوQalıñu ويا قاليم Qalım، قالين Qalınمي باشد كه از تركيب بن مصدري قالماق Qalmaq به معني ماندن و باقي ماندن به علاه پسوند اسم ساز از فعل –ين-in حاصل شده است (مانند بيچينBiçin از مصدر بيچمكBiçmək به معني دروكردن، اكينƏkin از مصدر اكمكƏkmək به معني كاشتن، پيتينPitin به معني صفحه از مصدر پيتيمكPitimək به معني نگاشتن، يايينYayın از مصدر يايماقYaymaq به معني منتشر كردن، و ...). قالين در زبان و لهجه هاي تركي داراي اين فرمها است: قالينQalın (تركي باستان (اورخون، اويغوري باستان)، قاراخاني، تركي ميانه، تركي آزربايجان، تاتاري، نوقاي، كوميق، باشقيري، بالكاري، ازبكي، قاراچاي، اويغوري)؛ قالينقQalıñ (تركي ميانه، قاراخاني، تركمني، قزاقي، قاراقالپاق)، قالانQalan (اويغوري قديم)، كالينKalın (تركي تركيه، گاگاووزي، تاتاري)، كالينقKalıñ (قيرقيزي، آلتائي)، كاليمKalım (آلتائي)، قلينقQəliñ (ازبكي)، قئلينQelin (اويغوري)، خالينXalın (خاكاسي)، كيلينKilin (تووا، توفالار، تووين)، خيلينXılın (تويبال)، خيلينقXınlıq (تووا، توفالار)، خيليمXılım (توفالار)، خولينXulın (چوواشي)، خالينقXalıñ (ياكوتي)، خاليمXalım (خاكاسي، ياكوتي)، قاليمQalım (ياكوت، تووا، باشقيرد، نوقاي، تاتار، كوميق)؛ خولامXulam ،Holâm ، خولانXulan ، Xolân، خوليمXulım (چوواشي). اين كلمه به شكل غالين به زبان عربي وارد شده است.
در تركي قديم به قالي، تولوغ ياذيم Tülüğ Yađım نيز گفته شده است. فرم تركي باستان ياذيمYađım به معني گستران از مصدر ياذماقYađmaq (فرم اوليه مصدر امروزي يايماقYaymaq به معني گستردن) است. تبديل "ذĐ " به "يY " در نمونه ديگر كئذيمKeđim به كئجيمKecim (فرم اوليه كلمه جيجيم) نيز ديده مي شود. تولوغTülüğ فرم قديمي كلمه تويلوTüylü –توكلوTüklü به معني مودار است. (اين كلمه غير از تولوغTuluğ و يا تولوم Tulum به معني خيك و كيسه اي يكپارچه از پوست حيوانات كه در قديم تركان از آن براي نگهداري خوراك و نوشاك خويش مانند پنير و دوشاب و ... استفاده مي كردند است).
در ريشه شناسي كلمه تركي قالي و فرم اوليه آن قالين دو نگرش عمده وجود دارد:
قالينگ Qalıñ به معني جهيزيه: نگرش اول كه نگرش غالب صاحبنظران ميباشد كلمه قالي را محرف قالينگQalıñ ، قالينغوQalıñu مي داند. همانگونه كه در ديوان لغات الترك نيز آمده در آغاز در تركي قديم و در فرهنگ اقوام باستاني ترك قالينگ Qalıñ به معني پيشينه مهريه و كابين ويا جهيزيه اي بود كه داماد به عروس خود هديه (آرماغانArmağan ) مي كرد. (در تركي قديم اصطلاح قالينگليق ييبارماق Qalıñlıq Yıbarmaq به معني فرستادن مال و قوشانتيQoşantı (جهيز) به از طرف خانواده داماد به خانه عروس بود). اين هديه ها جزء اشيائي بودند كه در خانه عروس باقي ميماندند (آغيرليقAğırlıq ). با مرور زمان و با تحديد معني، از قالينگ مشخصا فرشهائي كه هنگام ازدواج يك دختر به همراه او باقي خواهند ماند درك شده است. امروز نيز در ميان ملل ترك از قالين همين معني مستفاد ميشود. كلمه قالينگ علاوه بر قاليهاي جهيزيه عروس - همانگونه كه در سنگ نوشته هاي اورخون نيز آمده - معاني ديگري مانند بدل، مال، ثروت، دارائي، مايملك، هزينه، فايده، هوده و بهره هم داشته است. (در زبان مونقولي كلمه همريشه قالان به معني ماليات و هزينه سفر امراء است كه اهالي ميبايست آنرا پرداخت كنند). اين كلمه بر خلاف فارسي رايج در ايران، امروز نيز در فارسي دري افغانستان به شكل اصلي قالين بكار مي رود. فرم قديمي قالين در ادبيات كلاسيك فارسي نيز انعكاس خود را يافته است: بورياي خود به قالينش مده × بيدق خود را به فرزينش مده - اقبال (بيدق نيز كلمه اي تركي است).
قالين Qalınبه معني ضخيم: نظريه دوم ريشه كلمه قالي را از قالين Qalınتركي، و مطابق با معني اي كه در سنگ نوشته هاي اورخون نيز بكار رفته به معني ضخيم، مقاوم، پايدار، قوي (در كتاب دده قورقود در تركيب قالين اوغوزQalın Oğuz ، اوغوزهاي نيرومند)، انبوه و متعدد مي داند. بنا به اين نگرش قالي به سبب ضخامت و سنگيني در جاي خود باقي مانده جمع نميشود و نسبت به جيجيم (جاجيم) و كيليم (گليم) كه به راحتي جمع مي شوند از پايداري و مكانت بهتري برخوردار است. اينگونه نامگذاري اشيا و حيوانات در زبان تركي مرسوم است. چنانچه در ريشه شناسي تركي كلمه گالش-قالُش (نوعي پاپوش، در بعضي از لهجه هاي تركي به صورت كالاشKalaş تلفظ ميشود) فرم اصلي آن از سوي عده اي به شكل قاليش Qalış تثبيت و به معني نوعي كفش كه برخلاف ديگر پاپوش ها از پا درنمي آيد معني شده است. (قال.Qal +-ايش-ış (پسوند)= ماندني). نيز در زبان تركي به روشي مشابه پرنده فاخته، به مناسبت پرپشتي پرهايش قالينجا Qalınca (قالينQalın +-جا-ca (پسوند)= قالنجه) نام گرفته است.
فرم قاليم Qalım: اين فرم محرف فرم قالينQalın ويا قالينگQalıñ (ويا برعكس) و يا مستقيما ساخته شده از بن مصدري قالQal به علاوه پسوند اسم ساز –يمim است. تبديل حروف "نN " و "نگ Ñ" به حرف "مM " در بسياري از لهجه هاي تركي ديده ميشود. چنانچه قورشونQurşun به قورشومQurşum (در لهجه هاي بالكان)، سانSan به سومSum (چوواشي) و سامSzám (در مجاري)، قارينQarın به خيرامXırâm (چوواشي)، كورئمKorem (تركي بلغاري دانوب)، يونYün به يومYüm (سويوت)،... تبديل شده است. در ميان زبانشناسان بر سر اين موضوع كه در پديده فوق كدام يك از دو فرم "نN " و "مM "، اوليه و كدام ثانوي است اتفاق نظر وجود ندارد. اين احتمال نيز وجود دارد كه فرم قاليمQalım مستقيما از اضافه نمودن پسوند اسم ساز از فعل –يم-im به بن مصدري قال.Qal ساخته شده باشد. (مانند نمونه هاي كيليمKilim ، جيجيمCicim ، گيييم Giyim، سيريم Sırım (تسمه)، ساچيمSaçım ، سيجيم Sicim (معادل سيزيمSizim مونقولي، طناب براي بستن پارچه بنديها و بغچه)، قايتيمQayıtım (در تركي جغتائي به معني كيليم، پلاس، قالي) و قوشامQuşam ). قالب مشابهي – مانند كاربرد دو فرم قالين و قاليم- در مورد نوعي از جيجيم كه در قديم ساچاقلي كيليم ناميده مي شد نيز وجود دارد و اين كليم امروز در ايران به دو شكل ساچيمSaçım و ساچينSaçın ناميده مي شود.
ريشه يابي هاي نادرست: برخي از منابع قوميتگراي فارس به نيت پيدا نمودن ريشه يابي غيرتركي براي قالي، آنرا محرف نام شهري گويا ارمني نشين به اسم "گرين كهله" دانسته اند. برخي نيز كلمه قالي را به شكل قال.Qal +-ي-ı به معني ماندني به سياق نمونه هاي اٶرتوÖrtü (اٶرت.Ört +-و-ü ) از اٶرتمكÖrtmək ، به معني روانداز و سريSəri (سر.Sər +-ي-i ) از سرمكSərmək به معني طاقچه و ... تقطيع نموده اند كه هر دو نادرست است. زيرا كلمه قالي امروزين شكل اصلي و اوليه كلمه نبوده مخفف قالينگ-قالينغو ويا قالين-قاليم تركي قديم و باستان است. اين فرم تخفيفي در زبانهاي تركي معاصر علاوه بر قاليQalı ، به اشكال خاليXalı (آزربايجان)، هاليHalı (تركيه)، كاليKalı (قيرقيزستان) و ... تلفظ ميشود (براي تبديل حرف قQ به خX به مبحث خورجين مراجعه كنيد). در تركي قاراچاي خاليXalı به معني نخ است. احتمالا اين كلمه محرف قيلQıl تركي است.
در باره قاليچه: كلمه قاليچا-خالچاXalça فرم مخفف و تصغيري كلمه قالي در تركي آزربايجان است. مانند بوخچاBoxça ، خونچاXonça ، تايچاTayça ، كيليمچهKilimçə ، جيجيمچهCicimçə و پارچاParça ، كه با افزودن پسوند تصغيري تركي -چا-ça به بنهاي بوغBoğ ، خونXon ، تايTay ، كيليمKilim ، جيجيمCicim ، پارPar حاصل و به شكل بخچه، خونچه، تايچه، كليمچه، جيجيمچه، پارچه و قاليچه وارد زبان فارسي شده اند. امروزه در آزربايجان مراد از خالچاXalça همه بافته هائي است كه با تكنيك فرش بافته مي شوند.
كيليم Kilim
كليم ويا كيليم (Kilim, Gilim, Gillim, Gelim, Kelim, …) كلمه اي تركي از مصدر تركي كيلمكKilmək به معني بافتن به علاوه پسوند اسم ساز –يم-im است. پسوند اسمساز از فعل "-ايم-im " قرينه اي بسياري قوي بر تركي بودن آن است. در زبان و لهجه هاي تركي اين كلمه به اشكال كيليمKilim ، كيلامKilam ، گيلامGilam (ازبكي)، كيله م Kilem (قزاقي)، گيله مGilem (قيرقيزي) و ... تلفظ ميگردد. كيليم به شكل چيليم-شيليم به زبان عربي، به شكل گليم به زبان فارسي و به شكل كيليم به بسياري از زبانهاي اسلاويان و روسيه جنوبي وارد شده است. در زبان مونقولي واژه اي مشابه كليم به شكل گٶلٶم Gölöm به معني روانداز زين وجود دارد كه رابطه آن با كيليم تركي دانسته نيست.
كيليم در تركي قديم به معاني رواندازي كه بر زمين گسترده ميشود (يئره سريله ن يايقيYerə Sərilən Yayqı ) و جبه درويشان آمده است. در برخي متون تركي قديم نيز تركيب ساچاقلي كيليم Saçaqlı Kilim وجود دارد كه معادل ان چيزي است كه امروزه ما از آن با نام كيليم ياد مي كنيم (اين نوع كيليم امروز در ايران ساچيمSaçım و يا ساچينSaçın ناميده مي شود). اين كلمه در متون قرون چهارده، پانزده و شانزده نيز به همين شكل امروزي آن يعني كيليم بكار رفته است.
در ريشه شناسي كلمه تركي كيليم آرا چندي وجود دارد:
يك - مصدر كيلمكKilmək - كئلمكKelmək : در زبان تركي مصدري آرخائيك به شكل كيلمك (كيل. Kil+-مك mək به معني بافتن، در هم شدن و گره خوردن با فرم اوليه كئلمكKelmək وجود دارد. حرف "ي E" در تركي باستان و ميانه به عنوان قاعده اي عمومي در بسياري از كلمات تبديل به "يİ " شده است. مشتقات مصدر تركي آرخائيك كلمكKelmək هنوز در زبانهاي ياكوتي، خاكاسي و توويني به ترتيب به صورت كلگيي Kelgiy، كاليرقا Kalirga و خولوور Xülüür همه به معني بافتن و بافته موجود است. رابطه كلك و كلمه تركي كله فKələf (به فارسي كلاف) با اين ريشه محتاج بررسي است. (كلاف به معني توپ بزرگ نخي، در زبان و لهجه هاي تركي به شكل كله پKelep ، كله فKelef ، كله وهKeleve ، گله وهGeleve ، ...تلفظ ميشود)
كلمه كيليم مركب از بن مصدري كيل.Kil + -يم-im (پسوند اسم ساز از فعل) و به معني بافته شانه نخور (بدون خواب) است. اين پسوند و قالب در كلمات مشابه گيييمGiyim (پوشاك، از مصدر گييمكGiymək به معني پوشيدن)، جيجيمCicim ، سيريم Sırım (تسمه)، ساچيمSaçım (نوعي جيجيم)، سيجيم Sicim (معادل سيزيمSizim مونقولي، طناب براي بستن پارچه بنديها و بغچه) و قوشامQuşam نيز بكار رفته است. در تركي آزربايجاني علاوه بر كلمه كيليم چند كلمه ديگر مشتق از اين بن مصدري مانند كيلكه Kilkə (كيل.Kil +-كه-kə ) و احتمالا نام قالي كلگيKəlgi وجود دارد:
كيلكه Kilkə: در تركيبهاي كيلكه توكKilkə Tük (موي شانه نخور گيسوان) و كيلكه سوپورگهKilkə Süpürgə (رشته هاي درهم برهم جاروب) به معني درهم و برهم، گره خورده و شانه نخور است. (در بعضي از لهجه ها به صورت كولكهKülkə تلفظ ميشود). اين كلمه از بن مصدري كيل.Kil به علاوه پسوند –كه-kə ساخته شده است. (مانند كلمه يٶركهYörkə در تركي باستان مركب از بن مصدري يٶر.Yör به علاوه پسوند-كه-kə و در مجموع به معني آنچه براي پوشانيدن روي و اطراف چيزي بكار مي رود. از همين ريشه است كلمه يورقانYorqan در تركي معاصر به معني لحاف ضخيم). در تركي معاصر پسوند –كه-kə در غالب اوقات به –گه-gə مبدل ميشود. (مانند دورگهDürgə از مصدر دورمكDürmək به معني پيچيدن به علاوه پسوند –گه-gə مجموعا به معني بسته و دسته شده، در بعضي لهجه هاي مدرن به معني كلاه بوقي، همچنين سوپورگهSüpürgə ، يونقاYonqa ، بيلگهBilgə ، دالقاDalqa ، قاوورقاQavurqa و ....). در تركي قديم فرم دوگانه بسيار مشابهي با كيليم Kilim و كيلگهKilgə ، به شكل تيليم Tilim و تيلگهTilgə به معني هر آنچه در درازا بريده شود وجود دارد. اين دو فرم كه مويده اي بسيار قوي بر همريشه بودن كيليمKilim و كيلكهKilkə و مشتق شدنشان از مصدر كيلمكKilmək تركي است، از مصدر تيلمكTilmək (ديلمكDilmək در تركي معاصر) به معني بريدن در درازا حاصل شده است.
كلگيKəlgi : نام نوعي قالي (Keleyghi, Kellei) متوسط يا بزرگ باريک و بلند (عرض ٧٠،١ تا ٣ متر و طول ٦-٤ متر) است كه به فارسي قالي سرانداز ناميده ميشود. محتملا اين نام تركي كه به شكل كله گيKəlləgi هم تلفظ شده، از بن مصدري كل.Kel مذكور + پسوند –گي-gi و به احتمالي كمتر مستقيما از يكي از تلفظهاي قديمي كلمه تركي قالي حاصل شده است. الگو و قالب كلمه سازي با پسوند –گي-gi ، -قي-qı در بسياري از نامهاي مربوط به قاليبافي و صنايع بافندگي تركي ديده ميشود، مانند سرگيSərgi ، جرگيCərgi ، يايقيYayqı (زيرانداز)، يازقيYazqı ، آتقيAtqı (شال)، اٶرگوÖrgü (چادر)، چاتقيÇatqı ، سارقي Sarqı، درگيDərgi (سفره)..
دو - قاليمQalım – كيلينKilin : عده اي كلمه كيليم را مشتق از كلمه قاليمQalım تركي يعني يكي از فرمهاي قديمي كلمه قالي دانسته اند. بواقع نيز در بسياري از لهجه هاي تركي باستان ويا معاصر براي ناميدن قالي از كلماتي مشابه كيليم استفاده ميشود، مانند كاليمKalım (آلتائي)، قلينقQəliñ (ازبكي)، قئلينQelin (اويغوري)، كيلينKilin (تووا، توفالار)، خيلينXılın (تويبال)، خيليمXılım (توفالار)، خاليمXalım (خاكاسي، ياكوتي)، قاليمQalım (ياكوت، تووا، باشقيرد، نوقاي، تاتار، كوميق)، خولامXulam و خوليمXulım (چوواشي) و ...
سه - كلمه قيلQıl –كيلKil : گروهي كيليم را مشتق از كلمه قيلQıl - كيل Kilتركي به معني مو و تار مو دانسته اند. هرچند در اين حال افزودن پسوند اسم ساز از فعل "ايم-im " به اسم "كيلKil " محتاج به ايضاح است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: كيلKıl (تركيه)، قيلQıl (تركي آزربايجاني، كوميق، قازاق، ازبك، اويغور)، كيلKil (در برخي لهجه هاي غربي تركيه، گاگاووزي، تاتاري، قيرقيز، ياكوتي)، گيلGil (تركمن)، خيلXil (تووين، خاكاس)، خلخXelex (چوواشي)، خاليXalı (قاراچاي). از همين ريشه است قيلليQıllı (مودار)، قيلتيق Qıltıq –قيلچيقQılçıq (پرزهاي كوچك در بعضي ميوه ها)
كيليمچهKilimçə : كيليمچه كه كيليمي در ابعاد كوچكتر است عمدتا در بيجار آزربايجان (فعلا در داخل مرزهاي اداري استان كردستان) بافته ميشود. در ايران كيليم اساسا در آزربايجان (خوي، تيكان تپه (تكاب)، قوشاچاي (مياندواب)، اردبيل، شيروان، قزوين، ساوه، زرند، همدان، هرسين، نمين، تبريز، ...) و مناطق ترك نشين فارسستان (قيشلاق (گرمسار)، ورامين، كرمان، فيروزآباد، ...) و توسط ايلات ترك شاهسون، قاشقاي، بئش اويماق (خمسه)، افشار و ... ساكن در اين نواحي بافته ميشود. برخي از اقوام مجاور تركان مانند اكراد، الوار و افراس نيز صنعت بافندگي كيليم را از تركان اقتباس كرده اند.
امروز در نواحي مختلف تركيه انواع كيليم علاوه بر اين نام، با اسامي گوناگون ديگري نيز ذكر مي شوند. مانند كيييز Kiyiz (بورسا، يالووا)، كٶيوز-كۆيۆس Küyüz-Küyüs (اميرداغ، آفيون)، چرگي Çərgi-چرگهÇərgə (به معني كليمهاي نازك و يا بافته شده با پشم نازك در چورلو، تكيرداغ، اديرنه شامل يايقي و كيليم)، جرگيCərgi (نييده به همراه كيليم)، فارداFarda (به ي شهير، قونيا)، يايقيYayqı (اديرنه، مانيسا، ايزمير؛ كيليم توخوماها در مانيسا و ايزمير)، كيليمKilim (قونيا، آقساراي، قيرشهير؛ همه دوز توخومالي يايقيها در يوزقات و سيواس؛ سيلي توخوماها در مانيسا و ايزمير؛ توخوماهاي مركب از كيليم-زيلي ويا كيليم-جيجيم در آيواجيق، ازينه، چاناق قالا)، چولÇul (كيليم توخوماها در آيواجيق، ازينه، چاناق قالا)،.... آلاشاAlaşa نيز نامي است كه قزاقها براي ناميدن كيليم از آن استفاده مي كنند.
گبه Gəbə
گَبه، كبه، گؤبه، كٶپه و ..... (Gaba, Gabeh, Gabbeh)در گذشته به معاني مختلفي مانند نوعي روپوش و زيرانداز، فرش هنري ويا تكه دوزي و سوزن دوزي شده بكار رفته است. اين كلمه امروز در ميان تركان آزربايجاني بويژه اتحاديه ايلات تركان آزربايجاني قاشقاي ساكن در جنوب ايران به معني نوعي قالي كه پودهاي بلند دارد؛ فرش كناره، قاليچه، فرش باريك و بلند كه در اتاق در امتداد ديوار مي اندازند است. امروز كبه Kebe در تركيه و مناطق ترك نشين بالكان به معني كئچه ويا زيرانداز نمدي و كت ضخيم (قاهرامان ماراش- پازارجيق) است. در كشمير تحت حاكميت تركان موغول نيز، به نوعي فرش تكه دوزي و سوزن دوزي شده گبه گفته ميشود. گبه در ايران و خارج آن خاص مناطق ترك نشين است. گبه هاي قفقازي ويا گبه هاي آزربايجان شمالي با نام قوبوستان Qobustan مرتبط اند (اين نام در منابع اروپائي اشتباها به شكل کبیستان Kabistan, Gabistan نوشته ميشود). در دوره سولطان سولئيمان امپراتور عثماني، كبهKebe نوعي فرش هنري پرزدار بود. در ايران براي اولين بار اين كلمه در فرماني به سال ١٥٤٠ كه شاه طهماسب دومين خاقان دولت تركي آزربايجاني صفوي براي پذيرايي از همايون شاه خاقان توركي موغولي هند صادر كرده، ديده ميشود. محتملا گبه و هنر گبه بافي در سالهاي اوليه امپراتوري توركي آزربايجاني صفوي و از طريق طوائف مهاجر قزلباش آسياي صغير عثماني كه از جمله در تشكل اتحاديه ايلات تركي قاشقاي (قشقائي) نقش مركزي داشته اند به آزربايجان و ايران منتقل شده است.
گبه كلمه اي تركي است و ريشه شناسي اين كلمه قطعيا تركي با استفاده از كلمه "قبيح" عربي به معني زشت ويا آنگونه كه برخي از قوميتگرايان فارس ادعا نموده اند با "گاير" اوستائي به معني حفاظ بي پايه و نادرست است. اين كلمه به شكل گبه از زبان تركي وارد زبان فارسي شده و فارسها پس از آشنائي با آن، آنرا كناره ويا خرسك ناميده اند. ادعاي برخي از قوميتگرايان افراطي فارس مانند پرويز تناولي در اينكه گبه كلمه اي فارسي بوده و تلفظ آن به شكل كبه ناشي از عدم توانائي تركان به تلفظ صحيح اين كلمه ميباشد، از جمله ناشي از ناآگاهي اين دسته از فونئتيك و لهجه شناسي تركي و نيز عدم آشنائيشان با تاريخ و هنر قاليبافي ترك است.
در ريشه شناسي واژه تركي گبه، بيش از همه سه كلمه از تركي قديم، كٶپهKöpə به معني زير انداز، كبيزKəbiz به معني فرش و مصدر كبيمكKəbimək به معني درشت بافتن مطرح شده اند:
الف- كٶبيمكKöbimək به معني (درشت) بافتن: مصدر كٶبيمكKöbimək و يا كوبيمكKübimək در تركي قديم به معني تنگ و پيوسته بافتن است. از همين ريشه اند كٶپولمكKöpülmək ، كٶبولمكKübülmək (بافته شدن)، كٶپوشمكKöpüşmək ، كٶبوشمكKübüşmək (با هم بافتن)، كٶپيتمكKöpitmək ، كٶبيتمكKübitmək (بافتانيدن). فرم اوليه اين مصدر به شكل كبيمكKəbimək بازسازي شده است. (بنا به نظر زبانشناس دوئرفر، كلمه كٶپه نك Köpenek نيز كه در برخي لهجه هاي معاصر تركي ديده مي شود، فرمي ثانوي و محصول آسيميلاسيون غيرلبي كپه نك Kepenek باستاني است). فرم كبهKəbə در اثر افزودن پسوند اسم ساز –ه-ə به بن مصدري كب.Kəb ساخته شده است، مانند كلمات ياخاYaxa كه مركب از بن مصدري باستاني ياغ.Yağ به معني نزديك شدن به علاوه پسوند –ا-a است (اين كلمه به شكل يخه وارد زبان فارسي نيز شده است)؛ يونهYünə به معني زين، نمد و چرگي؛ و كئچهKeçə كه از افزودن همين پسوند به به ترتيب كلمه يونYün (پشم) و بن مصدري كئذ.Keđ ساخته شده اند. كلمه كٶبهKöbə در اصطلاح پالتارين كٶبه سيPaltarın Köbəsi (قسمتي از لباس كه پس از تا شدن دوخته ميشود، به فارسي سجاف) در تركي معاصر و كلمه كوپيكKüpik در تركي قديم به معني خرقه، درشت بافي و درشت دوزي، دوختن پارچه پس از گذاشتن پنبه در ميان دو لاي آن از همين ريشه است.
ب- كٶپهKöpə به معني زير انداز: فرمهاي قديمي و معاصر كلمه گبه Köpe با معني زيرانداز در زبان و لهجه هاي تركي بدين شرح است: كوپهKüpe ، كوپيكKüpik ، كٶپچوكKöpçük (پشتي هاي جلو و عقب زين)، كٶپسون Köpsün (تركي قاراخاني. به معني شلته، بالش)؛ كٶبه نKübən ، كٶپه ن Küpen، كۆپه ن Köpen (تركي ميانه، تركي تركيه. به معني چول شتر، زرهي شكافدار كه تمام بدن را مي پوشاند)؛ كوپهKüpe ، كٶپه نه كKöpenek ، كپه نه گKepeneg ، كوپمه Küpmə (تاتاري، باشقيري)؛ كوپو Küpü (قيرقيزي)؛ كٶپشيك Köpşik (قازاقي. به معني بالش)؛ كٶبٶن Köbön (خاكاسي)؛ كئئبه Keebe (چوواشي). فرم اوليه اين كلمه كبهKəbə است. احتمالا اين ريشه مشتق از مصدر كبيمكKəbimk فوق الذكر است. گفته شده يكي از معاني اوليه اين كلمه، زره آهني و يا روپوش آن بوده است. امروز در تركي قاراچاي-بالكار كلمه اي به شكل كوبهKübe و به معني زره و جوشن وجود دارد، فرم قپچاقي و جغتائي اين كلمه به ترتيب كٶبهKöbe و كٶپهKöpe است.
ج- كبيزKəbiz به معني فرش و قالي: در تركي ميانه كلمه اي به شكل كٶبوز Köbüz ويا كبيز Kebiz به معني فرش و قالي وجود دارد. فرمهاي اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: كويز Keviz (قاراخاني)، كبيز Kebiz (تركي ميانه)، كٶووز Köwüz (تركي ميانه)، كووز Kevüz (تركي ميانه)، كٶيوز Köyüz (تركي تركيه)، كبه ز Kebez (قيرقيزي، اويغوري)، كوييز Küyiz (نوقاي)، كويوز Küyüz (بالكار)، گويوز Guyuz (كوميق)، كيقيز Kigiz (اٶزبك)، كوه ز Kəvəz (اويغوري)، كيبس Kibes (خاكاسي)، خويسXevis (تووا، توفالار)، كبيسKebis (آلتاي)، كميس Kemis (شور). فرم كبيس Kebis در مونقولي، كبيسو Kebisu در مانچوئي، خٶوٶنگ Xövöngو خيو Xiv در خالخا و ... به معني كتان وامواژه هائي تركي و از همين ريشه اند.
تغييرات صوتي كلمه گبه: تغييرات صوتي حادثه در كلمه گبه، كٶپه و ...در طول تاريخ و در لهجه هاي گوناگون جهان ترك همه قانونمندند. از جمله تبديل حرف "كK " در كلمات تركي شرقي-شمالي به "گG " در كلمات تركي غربي-جنوبي (مانند كٶلگهKölgə ، كٶچKöç ، كٶنولKönül آزربايجاني و گٶلگهGölge ، گٶچGöç و گٶنولGönül تركيه اي). همچنين تبديل فتحه Ə و كسره E به "ٶ Ö" در فرم كٶپهKöpə و كٶپه نه كKöpənək كه در برخي از لهجه ها ديده ميشود به لحاظ فونئتيك تركي قانونمند است (مانند تبديل دئولتDevlet ، ائولادEvlat ، مئولاMevla در تركي تركيه به دٶولتDövlət ، اٶولادÖvlad و مٶولاMövla در تركي آزربايجان). نيز تلفظ گبه به شكل مشدد گببهGəbbə از ويژگيهاي برخي از لهجه هاي آزربايجاني (بويژه در استانهاي آزربايجان غربي و مركزي) و آناتولي شرقي است (مانند تلفظ كلمات جيقاCıqa ، يئكهYekə ، قاشيقQaşıq و قوزوQuzu به شكل مشدد جيققاCıqqa (جقه)، يئككهYekkə ، قاششيق Qaşşıq و قوززو Quzzu. گرچه احتمالي بسيار ضعيف وجود دارد كه فرم مشدد نتيجه آسيميلاسيون ريشه اوليه اي مانند كبمهKəbmə تاتاري و باشقيري و تبديل آن به كببهKəbbə و سپس گببهGəbbə باشد). اين حوادث فونئتيك بويژه تبديل شدن "كK " به "گG " و مشدد شدن كلمات كه در ميان ايلات قاشقاي نيز به وفور مشاهده مي شوند، قرينه هايي بسيار قوي بر رابطه كلمه گبه با نواحي آناتولي مركزي و شرقي و احيانا انتقال گبه بافي همزمان با كوچ طوائفي خاص از ايلات قاشقاي از اين نواحي به آزربايجان و سپس به جنوب ايران (از مسير استانهاي آزربايجان غربي و مركزي) مي باشند.
كپه نه ك Kəpənək و ....
در زبان تركي كلمات متعدد ديگري، هم ريشه با گبه وجود دارند:
١- كپه نه ك Kəpənək-Kepenek: در متون تاريخي (رشيدالدين فضل الله-قرن ١٤) از كپه نه ك توليدي تبريز ذكر شده است. نام اين پوشش تركي (كپنك Kapanak، كپنگ) مشتق از ريشه كپ.Kəp +-ه نه ك-ənək (پسوند اسم ساز تركي) است. (مانند كلمات سئچه نه كSeçənək - آلترناتيو، اولاناقOlanaq -امكان، ايته نه كİtənək -پيستون، توتاناقTutanaq -صورت جلسه، اكه نه كƏkənək -مزرعه، چيخاناقÇıxanaq -لولا، ده يه نه كDəyənək -عصا، دوزه نه كDüzənək -مكانيزم، گله نه كGələnək -رسومات، درنه كDərnək - دره نه كDərənək - انجمن ....). كپه نه ك در قديم به معني پوشاك و نيز نوعي باراني بود اما امروزه در ميان تركان ايران نوعي پوشاك پالتو مانند، عمدتا نمدين و پا از پوست گوسفند و ويژه چوپانان در فصل زمستان ميباشد. فرمهاي گوناگون اين كلمه عبارتند از: كپه نه ك Kepenek (تركي تركيه، آزربايجان، جغتائي)، كبه نه ك Kebenek، كمه نه ك Kemenek (قيرقيزي، ازبكي). كلمه مونقولي كلاسيك كپه نگ Kebeneg به معني پيراهن، مانتو كوتاه، پارچه زين و .. و كلمه Köpönyeg در زبان مجاري به معاني روپوش، پوشاك و پالتو و .. وامواژه هايي از تركي اند. كلمه قوباGuba در زبان مجاري به معني كت درست شده از پارچه اي درشت باف نيز از همين ريشه است. در برخي منابع وجود ارتباط بين كلمه تركي كبه به معني پوشاك تركي فوق الذكر و كلمات عربي قبا، و يا معدودي كلمه مشابه ديگر در زبانهاي اروپائي مطرح شده است.
در باره كپه نه ك به معني پروانه: كلمه كپه نه ك به معني پوشاك نمدين چوپانان، غير از كلمه مشابه كپه نه ك در تركي آزربايجاني به معني پروانه است. فرمهاي گوناگون اين كلمه كه اصلا به شكل كبه له كKəbələk بوده و از مصدر كبه مكKəbəmək ، كٶبه مكKöbəmək به علاوه پسوند –ه له ك-ələk ساخته شده است (مانند كلمات ياتالاقYatalaq ، آسالاقAsalaq و چٶكه له كÇökələk ). معادل اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: كپه نه كKəpənək (تركي آزربايجاني)، كله به كKələbək (تركي تركيه)، كالاپاك Kapalak (اويغوري، ازبكي)، كبه له ك Kebelek (تركمني)، كٶله به ك Köbelek (قزاقي)، كٶپٶلٶك Köpölök (قيرقيزي)، خوواقاپ Xovagap (توويني)، خوباغان Xubağan (خاكاسي). در برخي از لهجه هاي تركي شرقي، كلمه اي احتمالا از همين ريشه به شكل كوپه له كKüpələk و به معني خرمگس وجود دارد.
٢- كپه ز-كبه زKəbəz-Kəpəz : در ديوان لغات ترك دسته اي ديگر از كلمات احتمالا همريشه با گبه-كپه به شكل كپه ز-كبه ز Kəpəz-Kəbəz به معني پنبه، كبه زلي Kəbəzliبه معني پنبه دار و كبه زليكKəbəzlik به معني پنبه زار ذكر شده است (پنبه-پانبيق نيز كلمه اي تركي است). همچنين در زبان تركي كلمه اي همريشه به معني كرك و به شكل كبه رهKəbərə وجود دارد. عده اي احتمال ريشه گرفتن كرباس فارسي را از كبه ره-كپه ز تركي مطرح نموده اند.
٣- گبره Gəbrə : در تركي كلمه اي به شكل گبره Gəbrə به معني كيسه اي از موي بز كه در تيمار اسب بكار مي رود وجود دارد. (اين كلمه محتملا منشا لاتيني دارد).
گبه نوعي بافته ضخيمتر، پف كرده تر و نرم تر از قالي است. در زبان تركي كلمات مشابه احتمالا همريشه متعدد ديگري با معاني گوناگون وجود دارند كه همگي معني پف كردگي و برآمدگي ويا زمين گيري، سنگيني و بي تحركي را در خود مستتر دارند. اين صفات در ريشه شناسي كلمه تركي كبه-گبه داراي اهميت اند. از جمله در زبان تركي اقلا چهار مصدر با معاني مشابه وجود دارند كه در ريشه شناسي گبه نيز مطرح شده اند:
يك- گپمكGep-: به معني باد كردن، ورم كردن، متورم شدن، برجسته شدن شكم؛ حامله و باردار شدن، بيمار شكم باد كرده. فرمهاي مصدري و اسمي آن در زبان و لهجه هاي گوناگون تركي بدين شرح است: گبه Gebe (تركي ميانه، تركي تركيه، گاگاووز)، كپه ر Keper-، كپره ژ Keprej، (تاتاري)، كبه سه Kebeѕe، كبه ر Keber، (قيرقيزي)، گبه رGeber (قاراچاي، كوميق)، كبه ژه Kebeјe (قزاقي)، كپ Kep-، گبه ژه Gebeјe، (قاراقالپاق)، كپه ژ Kepej-، كپره ژ Keprej، (باشقير)، خوه ر Xever (تووا، توفالار، توويني)، كيبير Kiebir (ياكوت)، كابار Kabar (چوواش)
دو- گوپمكGüp- : گوپمكGüpmək ويا كٶپمكKöpmək به معني قلمبه و دمبه شدن است (قلمبه و دمبه هر دو كلمه اي تركي اند). مشتقات گوناگون از اين مصدر در زبان و لهجه هاي تركي بدين شرح اند: كٶپمك Köpmek (تركي تركيه، آزربايجان)، كوپچه Küpçe (چوواشي)، كٶبٶٶ Köböö (ياكوتي)، كامبور Kambur (تركي تركيه، گاگاووزي)، گوبه رمك Gübermek (تركمني)، كٶبه رگه Köberge (قاراچاي، كوميق، خاكاسي)، خوپلايماق Xupplaymaq (ازبكي، اويغوري)، كٶبٶٶرو Köböörü (قيرقيزي)، خاوانگ Xavañ (توويني). مصادر كٶبه رهKöbere- در مونقولي كلاسيك و كوبسورKubsire- ه در زبان مانچو و هر دو به معني بادكردن و متورم شدن و نيز كلمه كٶوئر Kövér مجاري از همين ريشه اند.
سه- قاپماقKap-: به معني برجسته شدن، باد كردن، ضخيم و قبه مانند شدن، ورم كردن... فرمهاي مصدري و اسمي آن در زبان و لهجه هاي گوناگون تركي بدين شرح است: قاپار Qapar-، قاپا Qapa (قاراخاني)، قابار Qabar-، قابا Qaba (تركي ميانه و چاغاتاي)، كابار Kabar-، كابا Kaba (تركي تركيه)، قابار Qabar-، قابا Qaba (تركي آزربايجان، تركمنستان، تاتارستان، قزاقستان، كوميق)، كابار Kabar-، كاباك Kabak (قرقيز)، قابار Qabar (نوقاي)، قابار Qabar-، قاپا Qapa (قاراقالپاق)، قاپا Qapa، قاپار Qapar-، قووا Qova (اويغوري)، قابار Qabar-، قاباق Qabaq (باشقير)، خاوار Xavar-، خاپيو Xapıy(تووا، توفالار)، خابالان Xabalan (ياكوت)، خئبالان Xebalan (چوواش)
چهار- كٶپمكKöp-: به معني باد كردن، حباب ايجاد كردن. فرمهاي مصدري و اسمي آن در زبان و لهجه هاي گوناگون تركي بدين شرح است: كٶپيك Köpik، كٶپوك Köpük، (تركي قديم، اويغوري قديم)، كٶپور Köpür-، كٶپوك Köpük (قاراخاني)، كٶپ Köp- (تركي ميانه، آزربايجاني، قيرقيزي، نوقاي، بالكار، خاكاسي، توفالار، آلتائي، ياكوت)، كٶپيك Köpik(تركمني)، كۆپ Küp- (تاتاري، باشقيري، اويغوري)، كٶبه ك Köbek (قزاقي)، گٶپ Göp- (كوميق)، كوپ Kup- (ازبكي)، كٶووك Kövük (تووا)، كيبيك Kebek (چوواشي)، كٶبويKöbüy- (دولقان)
در زبان تركي همچنين چندين كلمه مربوط به مصادر فوق، احتمالا مفيد در ريشه شناسي كلمه گبه موجودند: گبه شGəbəş (آدم كوتاه قد، خپل، شكم گنده)؛ گبه شه قالماقGəbəşə qalmaq (حالتي كه شخص در اثر خوردن زياد يا بي حالي ولو مي گردد و نمي تواند از روي زمين بلند شود)؛ كٶپمكKöpmək ويا كپمكKəpmək (افتادن و مردن)؛ گٶبه له كGöbələk ، گٶبه لGöbəl ، گٶبه له نGöbələn (انواع قارچ)؛ گٶبه كGöbək (شكم و ناف)؛ گٶبولGöbül (شكم گنده)؛ كبه ل Kebel (اسب فربه و خوب تغذيه شده تندرو، در تركي قاراخاني به شكل كوه ل Kevel، كويل Kevil)؛ كه وره تKəvrət (تختخواب)؛ قابالاقQabalaq (كلاه پشمي) و كلمات متعدد ديگر.
عده اي ريشه گبه را مربوط به دو مصدر تركي ديگر يعني گبه رمك Gəbərmək (كبه رمكKəbərmək ) به معني به ذلت مردن و سقط شدن و گبره مكGəbrəmək به معني ضعيف و شكننده شدن دانسته اند كه ريشه شناسي اي نادرست است.
جيجيم Cicim
جيجيم (Jajim, Jajem, Jâjim, Jijim, Djidjim) نوعي كليم دستباف پشمين و منقش، پارچه اي ضخيم مانند پالاز ويا نوعي از قالي دو رويه نازكتر از آن كه با كنار هم گذاردن تكه هاي كيليم بوجود مي آيد و به عنوان سرگي، اٶرتو، پرده و ... بكار مي رود است. جيجيم نيز مانند قالي و .... از بافته هاي خاص نواحي سردسير است كه تركان از ديرباز با آن آشنا بوده اند. جيجيم در تركيه، در مناطق ترك نشين ايران و توسط ايلات ترك آن و در جمهوريهاي ترك آسياي مركزي بافته ميشود كه مويده ديگري بر تركي بودن آن است. امروز در سراسر تركيه و آزربايجان هر جا كه كليم و قالي بافته ميشود، جيجيم نيز توليد مي گردد. استان زنگان (زنجان) و خالخال (خلخال) از مهمترين مراكز توليد جيجيم در آزربايجان جنوبي اند. به جيجيم در ابعاد كوچكتر جيجيمچهCicimçə (به فارسي جاجيمچه) گفته مي شود. در برخي مناطق شمال شرق ايران به جيجيم، گليچ و يا گلچ گفته مي شود. رابطه اين نام با كيليم ويا قيليچ تركي محتاج بررسي است.
جيجيم كلمه اي تركي است. پسوند اسم ساز از فعل "-ايم-im " قرينه اي بسيار قوي بر تركي منشا بودن آن است. (مانند كلمات مشابه گيييمGiyim ، جيجيمCicim ، سيريم Sırım، ساچيمSaçım ، سيجيم Sicim و قوشام Quşam). فرم اوليه اين كلمه كئذيم Keđim، از مصدر كئذمك Keđmək در تركي قديم به معني پوشيدن (فرم امروزين اين مصدر گييمك Giymək) ميباشد (كئذ. Keđ+-يم-im ). مصدر كئجينمك Kecinmək در تركي باستان به معني آراسته پوشيدن نيز در همين رابطه قابل ذكر است. اين كلمه در طول زمان در چند مسير مختلف تحولات گوناگون شكلي و معنايي را از سر گذرانده كه از جمله و اقلا به سه فرم نهائي و جداگانه جيجيمCicim ، گيييمGiyim ، كيييزKiyiz و احتمالا خزXəz در تركي معاصر و كيزKiz (نمد، كئچه) در فارسي منجر شده است.
فرم جيجيم: معني اوليه جيجيم-كيجيم در زبان تركي، زرهي كه رزم آوران در جنگها مي پوشند، روانداز زين اسب ويا پوششي كه براي زينت در روز جنگ بر اسب مي افكندند است. (به اين معني، از نامهاي ديگر آن در زبان تركي چاپراق Çapraq (كلمه اي مجاري) و توقومToqum (كلمه مونقولي) ميباشد). اين كلمه در گذشته داراي اشكال كئديمKedim ، كئزيم Kezim، كئجيم Kecim، جئجيم Cecim، گئچيم Geçim، گيچيمGiçim ، كيجيمKicim و ... (Kichim) بوده است. كلمه جيجيم در زبان و لهجه هاي تركي معاصر با نامهاي جيجيمCicim ، جئجيمCecim ، چئجيمÇecim ، جيچيمCiçim ، كيچيمKiçim (ياقوت)، كئجيم Kecim (تركي ساكا) و همچنين چالماÇalma ، چلمهÇəlmə و .... شناخته ميشود. فرم مونقولي آن به شكل كيجيم Kicim و كئجيم Kecim ماخوذ از تركي است. تغيير نهائي "كK " به "چÇ " و تبديل كيجيم به جيجيم در زبان تركي قانونمند است مانند كيچيك Kiçik- چيچيك Çiçik، كئچه لKeçəl - چئچه لÇeçəl ، كوچهKüçə – چوچهÇüçə ، كپچهKəpçə - چٶمچهÇömçə ، چئچهÇeçə – كئچهKeçə . در ديوان لغات ترك جيجيم واژه اي تركي معرفي شده و به شكل تركيب "جيجيCici " به معني قشنگ (كلمه قشنگQəşəng, Qəşəñ نيز تركي است) و پر نقش و نگار به علاوه پسوند "يم-im " (ضمير ملكي اول شخص مفرد به معني مال من) ريشه شناسي مردمي شده است. (جيجيCici –جوجيCuci در تركي امروز به معني نازنين و دوست داشتني است). كلمه جيجيم از زبان تركي به زبانهاي همسايه فارسي و روسي و .. وارد شده است. عده اي از قوميتگرايان فارس با نوشتن اين كلمه تركي به شكل جاجيم، جاجم و.... سعي در ريشه شناسي فارسي آن به شكل "جاي جمع" و .... كرده اند كه بي پايه و نادرست اند.
گئييمGeyim ويا گيييم Giyim: به معني پوشاك انسان است. اين كلمه و مصدر آن گئيمكGeymək در زبان و لهجه هاي معاصر تركي داراي اين فرمهاست: گيييم Giyim (تركيه، آزربايجان)، گييم Giim (گاگاووز)، گئييم Geyim (آزربايجاني، تركمن)، كئييم Keyim (تركي تركيه، آزربايجاني)، كيييم Kiyim (قاراچاي، كوميق، ازبك، اويغور، قيرقيز)، كيئم Kiem (تاتاري)، كييم Kiim (قزاقي)، كئس Kes (آلتائي جنوب)، كيس Kis- (خاكاسي)، كئت Ket- (توويني، ياكوتي).
قالي چيچيÇiçi و پودهاي كيچيمKiçim : در قاليبافي تركي دو نام ديگر وجود دارند كه ارتباط احتمالي نام آنها با جيجيم به اندازه كافي تدقيق نشده است. اين نامها عبارتند از قالي چيچيÇi Çi (Chi Chi) از قوباي آزربايجان شمالي، و پودهاي اضافي كيليم كه كيچيمKiçim ناميده مي شوند. در تركيه پودهاي اضافي در بافت كيليم را كيچيمKiçim مينامند. ادعا شده است كه اين نام مركب از كيچيKiçi + -ايمim (ضمير ملكي اول شخص مفرد به معني مال من) و به معني كوچك من است (كيچيم به معني كوچك من نيست، كوچك من به زبان تركي ميبايست به صورت كيچيييمKiçiyim باشد). گمان مي رود كه اين نام با فرم اوليه نام جيجيم بي ارتباط نباشد. همچنين نوعي از قاليهاي آزربايجاني قوبا، چيچيÇiçi نام دارند كه در آنها حاشيه ها كه با نوارهايي مركب از نقش و نگارهاي هندسي گوناگون مزين مي شوند نسبت به زمينه اصلي اهميت بيشتري كسب مي كنند. عده اي منشا نام قالي چيچي را كه داراي سه نوع خيرداگولXırdagül ، آلچاگوAlçagül و قوللوQollu ميباشد به قوم چچن در شمال داغستان روسيه و عده اي ديگر به روستاهاي چيچيÇiçi و سيرت چيچيSırt Çiçi در ناحيه قوبا كه اين قاليها در آنها توليد مي شوند اسناد داده اند. (همچنين در قاليبافي موتيفي به نام "چيTchi "، وجود دارد كه سمبل ناميرائي و عمر طولاني است).
كيييز Kiyiz
دو كلمه ديگر تركي همريشه با كلمه جيجيم عبارتند از كيييز Kiyiz (كوووز Küvüz) و كز Kəz- كيز Kīz- خز Xəz.
فرم كيييز: در ديوان لغات ترك از همه زيراندازهايي كه بر زمين گسترانده مي شوند مانند قالي، كيليم، كئچه، دٶشه ك (تشك)، و ... با نام عمومي كيويز Kiviz - كوووز Küvüz ياد شده است. كوووز Küvüz ويا كيويزKiwiz - كيييزKiyiz ، از ريشه كيديز Kidiz ميباشد و به معني زيراندازهاي بافته شده از پشم مانند تشك و يايقي ميباشد. كيييز مركب از بن مصدري كيي.Kiy +-ز-z حاصل شده است (مانند كپه زKəpəz ، پالازPalaz ، ....). اين كلمه به شكل كيديز Kidiz (تركي اويغوري قديم)، كيييز Kiyiz(تركي ميانه، قاراخاني، قيرقيزي، بالكاري، تركي تركيه، قزاقي، نوقاي، كوميق، قاراقالپاق)، كئييز Keyiz (تركيه، تاتاري)، كيقيز Kigiz (تاتاري، ازبكي، اويغوري)، كيغيزKiğiz (چاغاتاي)، كييقيز Kiygiz (قاراقالپاق)، كيييس Kiyis(آلتائي)، كيس Kīs(آلتائي، شور، تئلئوت، خاكاس)، كيز Kīz (تاتاري قازان، تركمني)، كيديس Kidis(تووين، تووا، توفالار) وجود دارد. فرم كييز در زبان مونقولي وامواژه اي تركي است. همچنين در بعضي از نقاط آزربايجان واحد طولي به نام كويزKəviz محتملا ملهم از اندازه گيري با طول كليمها وجود دارد.
در باره كئچه، كٶچه و كچل: واژه اوغوزي معادل كيذيز Kiđiz (كيييزKiyiz )، كئچهKeçə است. فرمهاي گوناگون اين كلمه كه امروز به معني نمد و كليم نمدين (بي پشم، فرش بي خواب) بكار مي رود در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: كئچه Keçe (تركي تركيه، آزربايجاني)، كييز Kiiz(قزاقي)، كيييز Kiyiz (قيرقيزي، قاراچاي، كوميق)، كيگيز Kigiz (اٶزبكي، اويغوري)، كييئز Kiez(تاتاري)، كيديس Kidis(توويني)، كييس Kiis (خاكاسي)، كئچچه Keççe (چوواشي). اين كلمه در بعضي از نقاط آزربايجان به شكل چئچهÇeçə تلفظ ميشود. شاعر برجسته ترك كريمي مراغه اي مي گويد: قالچا، قالي گئتدي، گبه گئتدي، چئچه گئتدي × بيلمه م بو دليكدن بو قده ر مال نئجه گئتدي.(Qalça, Qalı getdi, Gəbə getdi, Çeçə getdi - Bilməm bu dəlikdən bu qədər mal necə getdi)
كئچه از زبان تركي به بسياري از زبانهاي اروپائي مانند مجاري (Kecse) و صربي (Keče) وارد شده است. در ميان تركمنان نيز نمدهائي با نام "كوچه" وجود دارند كه محتملا با كئچه تركي در ارتباطند. كوچه سفيد يا خاكستري رنگ به منظور پوشش و عرق‎گير اسب، زين و پوشاندن ديوارهاي چادرها و مصارف ديگر مورد استفاده قرار مي گيرند. كوچه هاي تيره رنگ را كه گاهي داراي نقشه هاي زينتي هستند براي مفروش كردن كف چادرها بكار مي برند. كلمه كئچه كKeçək به معني موهاي زير بال و دم اردك از همين ريشه است. در برخي منابع ادعا ميشود كلمه كئچه ل Keçəl تركي به معني بي مو و تاس (كلمه تاس نيز تركي است) كه به شكل كچل وارد زبان فارسي شده، مشتق از ريشه مذكور كئچهKeçə + -ل-l (پسوند) است. كلمه كاجاKaca در زبان سانسكريت به معني مو با كئچه تركي بي ارتباط است.
فرم خز: كلمه كيز-كز-خز در فارسي، وامواژه اي تركي و در گذشته به معني پارچه چيني ابريشم دار بكار مي رفته است.
وئرني Verni
ورني نوعي زيرانداز بين فرش و گليم، زيلوئي حاشيه دار و ... است كه با تار و پود پشمي، تار پنبه ‌يي و پود پشمي ويا تار و پود ابريشمي كه نوع مرغوب و صادراتي آن است بافته ميشود. زادگاه ورني آزربايجان شمالي (قاراباغ، باكي) است. ورني بافي بيش از يكصد سال پيش از اين توسط ايلات منطقه آرازباري (ارسباران) و موغان چٶلو (دشت مغان) به آزربايجان جنوبي انتقال يافته است. در ايران ورني منحصرا در مملكت آزربايجان بافته شده و شاخصترين صنعت دستي ايلات تركي شاهسئوه ن در آرازباري (ارسباران)، قاراجاداغ، خييوو (مشگين شهر)، اهر و ... ميباشد. در برخي مناطق آزربايجان ورني را كه سابقا سيلهSileh ناميده مي شد سوماك يا سوماخ مي نامند. ورني معمولا داراي طرحي متشكل از چهارگوشه هائي است كه در رديفهاي افقي جاي گرفته اند. خصوصيت اصلي ورني كه نام خود را نيز از آن گرفته اين است كه اغلب در هركدام از اين چهارگوشه ها نقشهائي به شكل S لاتيني بزرگ كه داخل آن با نقشهائي به شكل Z وياS لاتيني كوچك رنگارنگ پرشده جاي ميگيرند. متخصصين معتقدند كه اين نقشهاي S لاتيني در واقع موتيف اژدها بوده و مربوط به دوره ماقبل تاريخند كه در طول زمان به صورت نقشهاي تجريدي لاتينيS تقليل پيدا كرده اند. ورنيها بسته به وجود نقوش حيواني ديگر از جمله پرندگان دم دراز در آرواره اژدهاها كه عمدتا داراي دو گوش و يك دم اند به دو نوع تقسيم مي شوند.
در ميان تركان پيش از اسلام اژدها نشان خاقان (امپراتور) و سمبل فراواني، بركت، نيرو و قدرت، كائنات و طبيعت بود. اژدها در ميان تركان هون كه دستجاتي از آنها در مسير خود به اروپا بارها از قفقاز و آزربايجان عبور كرده و يا در آن ساكن شده اند، توتمي مقدس شمرده مي شد. اين نشان و سمبل در سيستم تقويم تركي دوازده حيواني نيز بكار رفته و سال پنجم اين تقويم باستاني ترك به نام اژدها وئرVer ويا وئرئنيVereni (به چيني Luy) ناميده شده است. (اكنون سال پنجم تقويم تركي دوازده گانه حيواني "كلتهKəltə " به معني سوسمار نام دارد). تصوير اژدها در صنايع ظريفه تركي پيش از اسلام و نيز پس از آن بويژه در هنر مينياتور از سوي هنرمندان ترك به طرز گسترده اي بكار برده شده است. در ورنيهاي ايلات ترك آزربايجان نيز تصوير اژدها سمبل شادي، خير و بركت است، چنانچه ايلات ترك تركمهTərəkəmə (قاراپاپاقQarapapaq –بوزچاليBozçalı ) در آزربايجان كه هنوز بخشي از باورها و سنن دوره شاماني خود را محافظه كرده اند، اعتقاد دارند كه تصوير اژدها در ورني، خير و بركت و سلامتي را به خانه مي آورد.
نام ورني از كلمه تركي باستاني ورنيVereni به معني اژدها گرفته شده است. اين نام امروز در لهجه هاي محلي زبان تركي به اشكال ورنهVərnə ، ورنيVərni ، وئرنيVerni ، ورنه خVərnəx ، وئرنيكVernik و ... و منابع اروپائي به شكلVerné, Verneh, Verni تلفظ ميشود. ريشه كلمه ورنيVerni ، كلمه تركي بولغاري وئرئنيVereni به معني اژدها و مار بزرگ، كوره و ... است. (تركان بولغار از تركان باستان اند كه در سالهاي ٤٨٠ ميلادي، در استپهاي حوالي رود دانوب و درياي آزوف (شمال درياي سياه) و نيز دانوب سفلي و قفقاز سكونت داشته و بر بخشي از اروپاي شرقي حكومت كرده اند، نام كشور بلغارستان يادگار آنهاست). در زبان پروتورك سومري نيز كلمه اي مشابه به شكل اورنوUrnu و به معني اژدها موجود است. فرم اوليه اين كلمه در تركي باستان به شكل ائويره نEvirən مشتق از ائبيره نEbirən - Ebüren و به معني اژدها، مار بزرگ، چرخ فلك، كائنات و عالم است (Ebüren---> Ewüren---> Eviren). در اينجا ما شاهد حذف حرف اولE ويا جايگزيني دو حرف E و V (مئتاتئزيس) مي باشيم (Evren---> Veren). (پديده جايگزيني حروف بويژه اگر يكي از آنها حرف "رR " و يا "ل L" باشد حادثه اي بسيار رايج در لهجه هاي تركي است مانند تلفظ چٶلمه كÇölmək به چٶمله كÇömlək ، يالنيزYalnız به يانليزYanlız ، كٶرپوKörpü ، يارپاقYarpaq ، تورپاقTorpaq ، آرواتArvat ، سيرفاSırfa ، تورباTorba و .... به جاي كٶپروKöprü ، ياپراقYapraq ، توپراقTopraq ، اوراغاتUrağat ، سوفراSofra ، توبراTobra و ....). معادل كلمه ائوره ن به معني اژدها در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: وئرVer و وئرئنيVereni (تركي بلغاري قديم)، وئرئم Verem (چوواشي قديم)، ائوره نEvren (تركي عثماني)، ائورئمEvrem (گاگاووزي). ("ن -N" آخر كلمات تركي در بسياري از موارد در تركي چوواشي و نيز زبان مجاري به "م -M" تبديل ميشود مانند كلمات اوزونUzun ، سانSan ، قارين Qarın و قالين Qalın تركي عمومي كه در چوواشي به ترتيب به وارام Vârâm، سومSum ، خيرامXıram و خوليمXulım تبديل شده اند). فرمهاي اين كلمه در ديگر زبانهاي آلتائي چنين است: در زبانهاي تونگوسي به معني مار و مار بزرگ، ايرئİre (ائوئنكي)، وئرئنWeren (اولچا)، وئWe (اوديغئ)؛ در زبانهاي ژاپني به معني مار و كرم، ووروتيWoroti (ژاپني قديم و مدرن)، اوروچيOroçi (توكيو، كاگوشيما). كلمه اوروئني Őrvényدر زبان مجاري به معني گرداب از همين ريشه است. برخي كلمه اورنگ در زبان فارسي را نيز مشتق از ائوره ن تركي دانسته اند.
كلمه ائوره نEvrən از ريشه مصدر ائويرمك Evirmək به معني پيچاندن، چرخاندن، گرديدن، متطور و متكامل كردن مشتق شده است (مصدر ائومكEwmek در تركي باستان به معني در اطراف چيزي دويدن است). كلمه ويرنيخماقVırnıxmaq و يا وورنوخماقVurnuxmaq به معني پيچ و تاب خوردن، لوليدن و ... در برخي از لهجه هاي تركي آزربايجان جنوبي بازمانده اين مصدر باستاني تركي است. فرمهاي گوناگون اين مصدر در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: ائوورمك Ewürmək (تركي قديم)، ابير. Əbir (آلتائي)، آوور. Avõr- (چوواشي)، ائوير. Evir- (عثماني)، اوير. Əvir- (اويغوري)، ائگئره. Egere- (مونقولي كلاسيك)، اورٶل. Ôröl- (مجاري). كلمات ائوره نسه لEvrənsəl (جهاني)، ائوريمEvrim (تكامل)، ائورهEvrə (فاز، صفحه، مرحله تكاملي)، ائوره ن بيليم Evrənbilim (كوسمولوژي) در زبان تركي نيز از مشتقات همين ريشه اند. (در تركي معاصر معادل اژدها كلمات بوكهBükə و سازانSazan ميباشند. فرمهاي قديمي كلمه دوم، سازقانSazqan (قيپچاقي)، سازاغانSazağan (عثماني)، ساخاقانSaxaqan (كومان)، سارقانSarqan و شاراقانŞaraqan (چوواشي باستان) است. كلمه مجاري ساركاني Sárkány به معني اژدها از چوواشي باستان اخذ شده است).
زيلي Zili
سيلي ويا زيلي در نواحي مختلف تركنشين از تركيه، آزربايجان و ايران گرفته تا آسياي ميانه بافته ميشود. مهمترين مراكز بافت زيلو در آزربايجان شمالي منطقه شوشا و در ايران، آزربايجان (تهران و ساوه) و برخي مناطق ترك نشين فارسستان مانند قيشلاق (كاشان) است. در بعضي از منابع قديمي به كليم دراز سيلي Siliگفته شده است. اين زيرانداز در نواحي مختلف تركيه (مانيسا، ايزمير، چاناق قالا، قونيا، نييده، آق ساراي، قايسئري، توقات، آماسيا، يوزقات، سيواس) و.... به نامهاي سيليSili ، زيليZili ، زيلو Zilu، زيلانيZilani و همچنين چالما Çalmaو چلمه Çəlməشناخته ميشود. قزاقها به نوعي از زيلي، تئرمه آلاشاTerme Alaşa مي گويند. در گذشه در آزربايجان شمالي (قفقاز جنوبي) سيلهSileh براي ناميدن آنچه امروز ورني ناميده ميشود بكار مي رفت. فرم سيلئSileh در برخي لهجه هاي تركي تلفظي متاثر از زبان فارسي است.
سيليSili ويا زيليZili كلمه اي با منشاء تركي است. در ريشه شناسي اين كلمه تركي ريشه هاي سيليكSilik ، سيلاSıla ، سيريSırı ، چيييلÇiyil و زيلZil مطرح شده اند:
كلمه سيليSili –سيليكSilik : در زبان تركي قديم كلمه اي به شكل سيليو Sılıvو سيليق Siliq(معادل سيليSili در تركي معاصر و سيلوSilu در زبان مونقولي) به معني روبيدن با پا، روبيده شده، چيزي كه داراي نقش و نگار مشخص و مهم نيست؛ دست نخورده، پاكيزه، تميز؛ داراي ظاهر خوش؛ و نرم وجود دارد. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: سيلي Sili(تركي تركيه، تووا، توفالار)، سيل Sil-(تركي قديم تركي ميانه، تركي تركيه، آزربايجان، گاگاووز، تركمني، خلج، چوواش)، سيليگ Silig(تركي قديم، قاراخاني)، سيليك Silik (تركي قديم)، سيلا Sıla- (تركي ميانه، تاتاري، قيرقيزي، قازاق، نوقاي، بالكار، كوميق، قاراقالپاق، اويغوري)، سيله Silə- (تركي ميانه، ازبكي)، هيلا Hıla-(باشقيري). فرم سيلو Silu در زبان مونقولي به معني ساده و صاف، شيله Şile- در زبان قالموقي و شيلون Şilun در زبان ائوئنكي همه وامواژه هاي تركي اند. تبديل حرف "سS " به "زZ " در كلمه سيلي-سيلو به لحاظ قواعد زبان تركي قانونمند است، مانند تبديل سككيز اونSəkkiz On به سكسه نSəksən ، دوققوز اونDoqquz On به دوخسانDoxsan و سولوكSülük و سيگيلSigil تركي قديم به ترتيب به زالوZalu و زگيلZiyil (اين دو كلمه اخير تركي وارد زبان فارسي نيز شده اند).
سوللو Süllô، سيلا Sıla: در زبان مجاري كلمه اي به شكل سولو Süllô و به معني دوختن به شكل اريب وجود دارد. ريشه شناسان مجاري اين كلمه را داراي منشا تركي و محرف واژه شيلليغ Şilliğ چوواشي باستان شمرده اند. معادل اين كلمه در چوواشي معاصر شولا Şola، در قاراقالپاقي سيلا Sıla و در باشقيري هيلا Hıla به معني پارچه پنبه اي با برجسته دوزي است.
مصدر سيرSır ، سيريSırı- : در زبان تركي مصدري به شكل سير+ماقSır- و يا سيري+ماق Sırı- به معاني دوختن تنگاتنگ، پشت سرهم چيدن، لحاف پشمي، لباس كار و ... وجود دارد. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: سيري Sırı- (قاراخاني، تركي ميانه، تركي تركيه، تركي آزربايجان، قزاقي، نوقاي، كوميق، قاراقالپاق، اويغوري، خاكاسي، تووا، توفالار)، سيرا Sıra- (تركمني)، سير Sır- (تاتاري، آلتائي). بنابراين نگرش كلمه سيليSili اسمي مستقيما گرفته شده از بن مصدري سيريSırı و يا مركب از بن مصدري سير.Sır به علاوه پسوند اسم ساز از فعل –ي-i مي باشد. (مانند كلمه سريSəri مركب از بن مصدري سر.Sər به علاوه پسوند –ي-i به معني آنچه بر آن چيزي مي گسترانند، گنجه و يا طاقچه). تبديل "رR " به "لL " مانند آنچه در سيريSırı ---> سيليSili مشاهده مي شود، در زبان تركي پديده اي قانونمند است مانند تبديل جئيرانCeyran به جئيلانCeylan ، گۆره شمكGürəşmək به گۆله شمكGüləşmək ، اۆركمكÜrkmək به هۆلكمكHülkmək و تبديل بن "پارPar " تركي باستان به "پالPal " در برخي از كلمات تركي ميانه و مدرن مانند پالاسPalas ، پالتارPaltar ، پالانPalan ،..... . كلمه سيريدقSirideg و يا سيرداقSırdaq در زبان مونقولي به معني پوشش لحاف مانند زين وامواژه اي تركي بوده و از بن مصدري سيري.Sırı به علاوه پسوند آرخائيك –داق-daq ساخته شده است. كلمه سيريمSırım به معني بند و تسمه اي ساخته شده از چرم لطيف، سيغريمSığrım به معني شلاق (تسمه و شلاق نيز هر دو كلمه اي تركي اند. نگاه كنيد به مبحث تسمه)، سيرليقSırlıq (منقوش)، سيريتماقSırıtmaq ، سيريشماقSırışmaq ، سيرماSırma (رشته، رشته طلائي) و سيرتSırt (مو، موي زبر) نيز از همين مصدرند. كلمه سيريم با حفظ معني و به شكل Szirony وارد زبان مجاري شده است.
چيييل Çiyil: برخي بين نام عمومي زيلي و نوعي كيليم خاص كه چيييل ناميده ميشود ارتباط برقرار كرده اند. چيييل كه در تركيه چيييÇiği ويا چيييلÇiğil تلفظ ميشود نام نوعي كيليم ويژه است كه به لحاظ تكنيك بافت و ظاهر از ديگر كليمها بسيار متفاوت است. در چيييل زمينه به نوارهاي پهن و باريك متناوب منقسم و نقشها بر اين نوارها چيده شده و در ميان نوارهاي پهن و باريك نوارهائي نازك به رنگ قرمز و سفيد به اسم آلامينجيق Alamıncıq– آلابونجوكAlaboncuk جاي داده مي شوند. ادعا شده است كه نام اين كيليم از اسم طائفه تركي باستاني چيييل (چيگيل، چگل) گرفته شده است. چگلها يكي از اقوام تورك باستان اند كه به زيبائي شهره اند. چگلها نقشي مركزي در تاسيس امپراتوري توركي قاراخاني داشته اند (يكي از معاني كلمه چيگيل رسيده و بالغ است). در ايران و در ديگر مناطق ترك نشين محل بافت زيلي، امروز نيز مراكز جمعيتي بسياري با نام طائفه ترك چگل وجود دارد. مشابه اين نامگذاري در نوع ديگري از كيليم تركي به نام "آوار كيليمي Avar Kilimi" كه در تركيه مركزي (سيواس) بافته مي شود ديده شده است. آوار و يا آپار نام يكي از اقوام باستاني ترك است كه بين سالهاي ٥٥٨ تا ٨٠٥ به مدت دو قرن و نيم بر اقوام ژرمن و اسلاو اروپاي ميانه حكم رانده اند. تبديل صداي "چÇ "-"جC "به "سS "-"زZ " (چيييل به سيلي) در زبان توركي مانند تحول "بنزه مكBənzəmək " به "بنجه مكBəncəmək "، سيريشSiriş به چيريش Çiriş در بعضي لهجه هاي توركي آزربايجان، "جولCol " قاراچاي به "زولZol در توركي بالكار (به معني راه)، تبديل "اجلƏcəl " عربي به "ازلƏzəl " در توركي قازان، تبديل ساچSaç و ساچاقSaçaq تركي به چاچÇaç و چاچاقÇaçaq در قيرقيزي، تئلئوت و اويروت، تبديل مصدر تركي جارلاCarla به زارلاZarla در مونقولي مشاهده شده است.
زيل- Zil: برخي منابع كه زيلي را منحصر به تركيه دانسته اند اين نام را به سبب كاربرد نقشهاي ناقوس در اين كيليمها، گرفته شده از كلمه "زيلZil " تركي شمرده اند. زيل در تركي آناتولي به معني زنگ كوچك ويا ناقوس است. ريشه يابي ديگري در ايران كلمه زيلي را با كمك مصدر زيلله مكZilləmək تركي به معني چشم دوختن، نگاه تيز به جائي و به شكل زيلZil +-ي-i (پسوند اسم ساز از فعل) تقطيع نموده كه از جهات ساختاري و معنائي بسيار سست و آشكارا نادرست است.
منشا بين النهريني-اورالي: عده اي ريشه كلمه سيلي-زيلي را از بين النهرين و حتي زبانهاي اوراليك دانسته اند. در زبان سومري دو كلمه به شكل سالSal به معني گستراندن، نازك و عريض و زيل Zil به معني نوازش كردن، در زبان باستاني هورري كلمه اي به شكل سئهئليSeheli به معني تميز و در زبان فنلاندي از زبانهاي اوراليك دو كلمه به شكل سيلئ Sileä به معني نرم و سيلكاSilkka به معني خالص و پاكيزه وجود دارند. برخي صاحبنظران كلمات زيل Zil سومري و سيلئ Sileä فنلاندي را با مصدر سورتمك Sürt- تركي مرتبط شمرده اند.
ساچيم Saçım
نوعي از جيجيم كه در قديم ساچاقلي كيليمSaçaqlı Kilim ناميده مي شد. ساچيم بسيار لطيف تر و ظريف تر از جاجيم و از پشم بهاري گوسفندان كه لطيف ترين و درخشنده ترين پشم است بافته مي شود. پس از بافت آن را به ٤ قسمت مساوي تقسيم مي كنند و سپس كنار هم مي دوزند. ساچيم ها داراي دو نوع نقش دار و ساده اند. بر نوع ساده آنها راه راه هاي افقي و بر نوع نقش دار مربع هاي رنگارنگ در متن همراه با مربعي بزرگ تر در مركز ديده مي شود. اين مربع ها نمادي از ماه و ستارگان و مانند نقشهاي ورني يادگار كوسمولوژي باستان تركان است. ساچيم از بن مصدري ساچ.Saç +-يم-im حاصل شده است. ساچSaç به معني گيسو، زلف، رشته مو، و ساچماقSaçmaq به معني افشان و پخش كردن است. از همين ريشه است ساچاقSaçaq به معني دسته مو و شعاع نور، ساچاقليSaçaqlı به معني مزلف و طره دار، ساچيقSaçıq و ساچماSaçma (گلوله هاي ريزي كه هنگام آتش كردن پخش ميشوند، به زبان فارسي به شكل ساچمه وارد شده است).
اين كيليم امروز در ايران به دو شكل ساچيمSaçım و ساچينSaçın ناميده مي شود. اين نامگزاري از دو جهت قابل توجه است. يكي آنكه قالبي –يم دار مانند كيليمKilim ، جيجيمCicim ، سيجيمSicim ، سيريمSırım ، قاليمQalım ، گيييمGiyim و قوشامQuşam است. ديگري آنكه كاربرد دو نام ساچيمSaçım و ساچينSaçın ، ايضاحگر وجود دو فرم قالينQalın و قاليمQalım براي ناميدن قالي در تركي قديم است. در واقع در زبان تركي نمونه هاي ديگري از اين فرمهاي دوگانه وجود دارد، مانند دۆيونDüyün و دۆيومDüyüm كه هر دو از مصدر دۆيمكDüymək (فرم قديمي آن دۆگمكDügmək ) به معني گره زدن با اضافه شدن پسوندهاي –يم-im و –ين-in حاصل شده اند. (از همين ريشه است دۆيمهDüymə به معني دگمه كه به زبان فارسي نيز وارد شده است).
گئچمه Geçmə
گئچمهGeçmə بافته اي تركيبي از قالي و كيليم و گئچمه بافي هنري مركب از قاليبافي و كيليم بافي است. گئچمه بافي محصول، ابداع و منحصر به عشاير ترك ساكن در ياسوج، استان كهگيلويه و بوير احمد در مملكت لرستان است. اين شهر در کنار رود آبشار دامنه ی قلعه ی دنا قرار دارد و محل يايلاق (ييلاق) طوائف ترك (از قاشقايها دره شوري، فارسي مدان، ....) مي باشد. (نام بومی شهر ياسوج، ياسيجYasıc مي باشد كه كلمه اي تركي به معني مسطح است، اصل آن ياسوقYasuq ميباشد. نگاه كنيد به مبحث چول). به هنگام بافت گئچمه بعد از چله كشي در حاشيه و نقش آن از بافت قالي پيروي مي شود، بافت زمين نيز به صورت كيليم است. طرحهاي زمينه كيليم بافي آن به صورت گلهاي قاليچه اي برجسته بافته ميشود. در بافت گئچمه از پود استفاده نمي شود بلكه از خامه اي كه در بافت كيليم استفاده مي شود بهره مي گيرند. از گئچمه براي تهيه رويه پشتي ها، به عنوان زيرانداز و تزيين چادر استفاده مي شود. اين هنر كم نظير كه با دست زنان ترك ياسوجي متبلور مي شود از پنجاه سال قبل تاكنون منسوخ شده بود اما اخيرا مجددا احيا شده است.
گئچمه كلمه اي تركي به معني گذر و منتقل شده – انتقالي است. انتخاب اين نام براي اين بافته به سبب انتقال از بافت قالي در حاشيه به بافت كيليم در زمينه بوده است. كلمه گئچمه مركب از بن مصدري گئچ.Geç به معني گذشتن و گذر كردن به علاوه پسوند اسم ساز –ما-ma است. اين قالب و پسوند در ساخت نام محصولاتي مانند سيرماSırma (رشته، رشته طلائي)، چالماÇalma (دستار، به مبحث چالما مراجعه كنيد)، تيرمهTirmə (نوعي پارچه، از مصدر درمكDərmək ، به صورت ترمه وارد زبان فارسي شده است) نيز بكار رفته است. اين كلمه به شكل گچمه وارد زبان فارسي گرديده است.
پارچا Parça
"پار"Par ويا "بر" Bər يادگار تركي باستان و به معني پارچه روپوش، روانداز، پيراهن، پارچه كتان است. "پار-بر" يكي از كلمات ريشه اي مشترك زبانهاي آلتائيك ميباشد و فرم اوليه آلتائي آن به صورت باري Bâri تثبيت شده است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبانهاي آلتائيك عبارتند از: در زبانهاي مونقولي به معني پارچه، باريBari (مونقولي نوشتاري)، بارا Bara (خالخا)، باران Baran(بوريات، كالموك)، در زبانهاي تونگوسي به معني پوشيدن، باراچيقو Baracigo، بارولي Baroli-(نانائي)، بارقاچي Bargaci-(اولچا)، باقدوخي Bagduxi- (اوروك)، در زبانهاي كره اي به معني پرده، پار Par(كره اي ميانه)، پال Pal (كره اي مدرن). رابطه اين ريشه آلتائيك با كلمات پاروParu در تركي چاغاتاي به معني كرك، بور Bôr در زبان مجاري به معني پوست و پر Pər در خانتي شرقي به معني جدار و غشا، هر دو از زبانهاي اوراليك دانسته نيست. عده اي ريشه كلمه تركي پار-بئر را با كلمه بوشوBuşu از بين النهرين (و نيز عبري) مرتبط دانسته اند. همچنين در زبان باستاني آككادي كلمه اي به شكل پار-ورو Par-uru به معني ساخته شده از چرم و در زبان مصري باستان كلمه اي به شكل پر Per و به معني پوست وجود دارند. رابطه اين كلمات با پالاي سومري و يا پارPar –برBər تركي-آلتائي به معني پارچه دانسته نيست.
كلمه پار-بر در سير تاريخي خود به پارچاParça (پار+چا) و احتمالا پردهPərdə ؟؛ به فرم بئزBez در اثر پديده روتاسيسم؛ و به چندين كلمه مرتبط و همريشه ديگر مانند پالاسPalas ، پالتارPaltar و پالانPalan ، پس از تبديل شدن به پال منتج شده است.
فرم پارچا: پارچا كلمه اي مركب از بن تركي باستان پارPar به معني پارچه و پسوند تصغيري تركي –چا-ça (مانند تايچاTayça ، بوخچاBoxça ، خالچاXalça و ... ) است. اين كلمه بدين معني وارد زبان روسي (به معني زربافت و ديبا) و فارسي شده و بنابراين وامواژه اي تركي ماخوذ از ريشه پارPar بعلاوه پسوند تصغيري تركي -چاça ميباشد. (همانگونكه ذيلا در مبحث تكه-پارچه اشاره ميشود، پارچه به اين معنا غير از كلمه پارچه به معني تكه و خرده و ... است)
فرم بئزBez در زبان تركي: در زبان تركي بئزBez به معني پارچه ويا نوعي پارچه زبر است. فرم آلتائي برBər –پارPar (قبل از تقسيم اين زبانها به مغولي و تركي و تونگوزي ...) در تركي عمومي به بئزBez تبديل شده است. پديده تبديل "رR " اوليه آلتائي به "زZ " در زبانهاي متاخر و از جمله تركي قديم و ميانه روتاسيسم ناميده ميشود. مانند گٶرمك Görmək----> گٶزGöz-، تورپاقTorpaq- ---> توزToz-، تورTor- ---> توزاقTuzaq-، يورماقYormaq- ---> يوزماقYozmaq-، كرتيكKərtik- ---> گزGəz-، كله رKələr - ---> كله زKələz -، تركTərk - ---> تيزTiz -..... و اين در حاليست كه تركي چوواشي "رR "هاي اوليه آلتائي را همچنان حفظ نموده است مانند خارانXaran ، خورXur ، ساككارSakkar و پيرPir چوواشي در مقابل قازانQazan ، قازQaz ، سككيزSəkkiz و بئزBez تركي عمومي. پديده روتاسيسم ميتواند براي تعيين عمر كلمات ويا تاريخ انشقاق لهجه ها و زبانهاي آلتائي از جمله تركي بكار رود. بر اين اساس فرم پار-بر در زبان تركي اقلا از عمري دو هزار ساله برخوردار و شكل بئز فرمي جديد (مربوط به دو هزار سال اخير) است.
فرمهاي گوناگون بئز در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: بئزBez (تركي تركيه، آزربايجاني، گاگاووزي، تركمني، قاراچاي، كوميق، تاتاري)، بٶزBöz (تركي ميانه، قبچاقي قديم، قازاق، قيرقيز، نوقاي، قاراقالپاق)، مئزMez (ازبك، اويغور)، مٶزMöz (قاراچاي، بالكار)، پٶسPös (آلتائي جنوبي، تئلئوت)، بٶسBös (تووين)، بوزBüz (تاتاري قازان)، پيرPir (چوواشي). معادل همريشه اين كلمه در زبان مونقولي بٶسBös است.
در باره پارچه به معني خرده: در زبان تركي تركيباتي به شكل تيكه-پارچاTikə-Parça (معادل آن در زبان فارسي: تكه-پاره)، پارام-پارچاParam-Parça (مانند قالب خيريم-خيرداXırım-Xırda ) به معني خرده شير وجود دارد. در ريشه شناسي بخش دوم اين اصطلاح يعني پارچه و ريشه آن پاره به معني تكه، خرده، قطعه ... توافق عمومي وجود نداشته عده اي آنرا تركي-اورال آلتائيك و عده اي ايراني - هند و اروپائي شمرده اند. در زبانهاي اورال آلتائيك كلمات بسياري مشتق از هر دو فرم اوليه پر-پار و فرم متاخر پل-پال به معني پاره و قطعه و ... وجود دارند. از جمله پرچهPerçe به معني ذره (چوواشي)، بير Bir به معني تكه پارچه كردن (زبان سومري)، پره Päre به معني خرده (فنلاندي)، پر Pär به معني تكه، قطعه كوچك (خانتي)، پيرPyr ، پيري Pyry به معني خرده (اودمورت)، پوار Poår به معني تكه، پارچه (مانسي)، پيريق Pyrig, Pyryg به معني خرده (كومي)، پل Pel- به معني بخش كردن، تكه پارچه كردن (كومي)، پيلPil- به معني بريدن و خرد كردن (اودمورت). احتمالا كلماتي مانند پارانقيParanqı در تركي آزربايجان به معني تركش مشتق از همين ريشه اند. عده اي از صاحبنظران مصدر بٶلمكBölmək تركي به معني تقسيم كردن را نيز از ريشه پيلPil –پئلPel اوراليك دانسته اند.
در باره تكه: ريشه پارچه به معني قطعه و خرده و... هر چه باشد، ريشه بخش اول اين اصطلاح يعني تيكه Tikə تركي است. تيكه كلمه اي تركي به معني قطعه، پاره، پارچه، لقمه، هر چيز كم مقدار، قاچ و .... بوده و به شكل تكّه وارد زبان فارسي نيز شده است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي به شرح زيراند: تيكۆ Tikü، تيككوTikkü (قاراخاني)، تيكه Tike(تركي ميانه، تركيه، تركمني، قزاقي، قيرقيزي، خلجي)، تيكهTikə (تركي آزربايجاني)، تيگهTigə (تركي جغتائي، به معني پولكهائي كه زنان به منظور زينت بر صورت خود مي چسبانند). كلمه تيكه از كلمات مشترك و اوليه زبانهاي آلتائيك است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در اين زبانها چنين است: در زبانهاي تونگوسي به معني پاره كردن، تئكه Teke- (ائوئنكي)، تيكيك Tıkık (ائوئن)، در زبانهاي كره اي به معني پارچه كردن حيوانات، تاهي Tahi- (كره اي ميانه)، در زبانهاي ژاپني با فرم اوليه تينكيرTinkir به معني تكه پارچه كردن، چيگير Çigir- (توكيو، كيوتو، كاگوشيما). از همين ريشه است كلمات تيكيمTikim (تكه، لقمه)، و تيكه له مكTikələmək (لقمه كردن)
پالتوPalto ، پالتار Paltar
در باره كلمه پالتو: امروز در زبان تركي كلمه اي روسي به شكل پالتو وجود دارد كه اصل آن پالئتوت Paletot فرانسوي است. اين كلمه به واسطه زبان تركي از زبان روسي وارد زبان فارسي نيز شده است. عده اي در كوششي براي ريشه شناسي تركي پالتو، آن را به شكل پالتوْو = پال (پوسته) + -توْو (پسوند) = پوستين تقطيع نموده اند ويا آنرا با كلمه پارتو باستاني تركي به معني نوعي بالاپوش ربط داده اند كه هر دو ريشه يابي نادرست اند. ارتباط اين كلمه تركي-روسي-فرانسوي با كلمه پاتلئتPatlet كه در بعضي از لهجه هاي تركي آزربايجان به معني ريخت و سروپا بكار مي رود دانسته نيست. در بعضي از لهجه هاي تركي در آزربايجان (مانند لهجه هاي استان مركزي) كلمه پالتو، در تاثير كلمه پالتار تركي به شكل پالتاو تلفظ مي شود.
در باره پالتار: آنچه در زبان تركي معاصر بازمانده كلمه پالتار-پارتو تركي باستان است، نه كلمه پالتو، بلكه كلمه پالتارPaltar به معني لباس است. اين كلمه در ديوان لغات ترك كاشغري به شكل برتوBərtü – پارتو Partu و به معني خرقه، بالاپوش، آرخاليق و لباسي دراز كه روي بقية لباسها مي پوشند آمده است. كاشغري همچنين در اثر خود دو مصدر به شكل برتله نمك Bərtlənmək و برتوله نمكBərtülənmək به معني خرقه پوشيدن ويا داراي خرقه شدن را ذكر كرده است. در باره تحول پارتو تركي باستان به پالتار تركي معاصر دو نظريه مطرح ميشود:
بنا به نظر اول كلمه پالتار محرف برتوBərtü – پارتو Partu از مشتقات بن تركي برBər –پارPar به معني پارچه در تركي باستان است كه در آن حرف "رR " به حرف "لL " تبديل شده است. (براي چگونگي اين تبديل به مبحث پالاز مراجعه كنيد). در اينصورت چگونگي اضافه شدن حرف رR به آخر كلمه محتاج روشنگري است. نظريه دوم بر اساس فرم خاصي از تلفظ كلمه پالتار در بعضي از لهجه هاي زبان تركي معاصر به شكل پارتالPartal بنيان گزارده شده است. بنا به اين نظر پارتال مركب از كلمه پارتوPartu تركي باستان به علاوه پسوند انتساب -ال-al است كه بعدها در اثر جايگزيني متقابل حروف رR و لL از پارتالPartal به پالتارPaltar تحول پيدا كرده است (Partu+al ---< Partal---< Paltar). مشابه اين جايگزيني را مي توان در تبديل كلمه آلتائي قالتارQaltar به معني عقاب به قارتالQartal در زبان تركي مشاهده نمود. كلمه پارتو در برخي از لهجه هاي معاصر تركي به شكل پيرتيPırtı و به معني لباس (در آدانا-قاديرلي)، پارچه زائد (نئوشئهير)، لوازم البسه (به ي پازاري)، كهنه پارچه (آزربايجان، خيرتي-پيرتيXırtı-Pırtı ) و در تركي چوواشي معاصر به شكل پيرPir محافظه شده است.
پالاز Palaz
در آزربايجان همه كيليمها و يا بافته هائي كه با تكنيك دوز توخوما يايقيDüz Toxuma Yayqı بافته مي شوند با نام عمومي پالازPalaz –پالاسPalas ناميده ميشوند (و در عوض در برخي از نقاط پالاس را، آلاچاAlaça مي خوانند). در اين دسته علاوه بر خود پالاز، انواع سيلي (زيلي)، جيجيم (جاجيم)، شدده، ورني (ورنه خ) و سوماق (سوماك) نيز قرار دارند. در ازبكستان به يايقي هاي بافته شده با تكنيك زيلي و جيجيم، پالاز گفته ميشود. پالاز مانند بسياري ديگر از زيراندازهاي نازك (كيليم، جيجيم ....) و مشتقاتشان در گذشته به عنوان پوشش انسان نيز بكار رفته است، چنانچه در مثلي تركي گفته ميشود: پالازا بورون، ائلينه ن سورون Palaza bürün, elinən sürün!.
كلمه پالاز- پالاس (پلاس) منشا تركي دارد. در اين باره چند نظريه موجود است:
١- نظريه "پالاPala " سومري: طبق اين نظريه، پالاس-پالاز نشات گرفته از زبانهاي پروتوتورك قفقاز- آسياي صغير- بين النهرين است. در متون زبان پروتوتورك سومري از پوشاكي مخصوص ملكه ها بنام پالاPala سخن گفته ميشود كه ملكه ايننانا آنرا مي پوشيده است. در لهجه به ي پازاري زبان تركي در تركيه نيز كلمه اي به شكل پالاPala و به معني تكه پارچه وجود دارد.
٢- نظريه "پالPal " تركي: در زبان تركي چند كلمه احتمالا همريشه با پالاز-پالاس كه همگي داراي عنصر پال-پار بوده و در رابطه با پوشش انسانها و حيوانات ميباشند وجود دارند. اين كلمات عبارتند از پارچا Parça، پالتارPaltar ، احتمالا پرده Pərdə، پالانPalan ، پالدم و يا پاردم (مركب از پال و يا پار تركي و دم فارسي به معني تسمه اي كه از زير دم حيوان گذشته و زين را بر بدن او ثابت مي بندد است)....... در ريشه يابي اين كلمات عده اي –بدون ارائه دلائل و شواهد كافي- قائل به وجود بني اوليه به شكل پال (پوست، پوسته) در زبان تركي و ثانويه بودن فرم پار (در نمونه پارچه و پرده) شده اند.
٣- نظريه "برBər –پارPar " تركي: مقبولترين نظريات در منشا كلمه تركي پالاس-پالاز و كلمات مشابه مذكور، ريشه يابي آنها بر اساس بن اوليه بئر-پار در تركي باستان و ديگر زبانهاي آلتائيك و ثانويه بودن فرم پال در كلمات پالاس، پالان، پالتار و ... است. طبق اين نظريه پالازPalaz ميبايد به شكل اوليه پارازParaz مركب از بن "پارPar "+ پسوند "-ز-z ، -س-s " تقطيع شود.
الف: پارPar ويا برBər در زبان تركي ريشه اي بسيار قديمي و شناخته شده و به معني پارچه است. كلمه پارچه در زبان فارسي، خود واژه اي دخيل و ماخوذ از همين ريشه تركي ميباشد (نگاه كنيد به مبحث پارچه).
ب- در زبان تركي بن پارPar در برخي از كلمات مانند پالاس، پالتار، پالان (روانداز زين)، ..... تبديل به پالPal شده است. اين پديده در همخواني كامل با تبديل پار Parكره اي ميانه به پال Pal در زبان كره اي مدرن دارد. تبديل "رR " به "لL " در كلمات تركي قانونمند و رايج است، مانند تبديل جئيرانCeyran به جئيلانCeylan ، گۆره شمكGürəşmək به گۆله شمكGüləşmək ، اۆركمكÜrkmək به هۆلكمكHülkmək و ..... امروز در برخي از لهجه هاي تركي (به ي پازاريBəy Pazarı ) كلمه اي به شكل پالاPala و به معني تكه پارچه وجود دارد.
ج- پسوند اسم ساز "-ز-z " در زبان تركي براي افاده شباهت و رابطه بكار ميرود. اين پسوند علاوه بر پالاز، در كلماتي مانند كپه زKəpəz (كپه+-ز) به معني پنبه، كيييزKiyiz (مراجعه كنيد به مبحث كيييز)، آيازAyaz (در اصل به معني مانند ماه)، توپوزTopuz (توپ+-ز) به معني گرد و مدور و سر چماق نيز ديده ميشود (توپوز به شكل دبوس وارد زبان عربي نيز شده استּ كلمه توپTop به هرسه معني توپ پارچه، توپ بازي و توپ توپخانه، كلمه اي تركي با سه ريشه شناسي متفاوت ميباشد كه در هر سه معني عينا، مانند كلمه ديگر تركي چماقÇomaq به زبان فارسي نيز وارد شده است).
سۇماق Sumaq
سوماق(Soumak, Soumack, Sumac) نوعي كليم است كه ادعا ميشود نام خود را از شهر شاماخيŞamaxı (Shemaka) پايتخت خانات تركي شيروان در آزربايجان شمالي گرفته است. اما وجود اين نام در ميان ديگر ملل ترك از چوواشيا و قزاقستان و تركمنستان تا تركيه و گاگاووز يئري نشان از منشاء تركي گسترده تري براي آن دارد. سوماق را قزاقها سوماخا Sumaha و در تركيه سوماك Sumak مي نامند. در خود آزربايجان شمالي نيز اين نوع كليم سوماخي Sumaxı و .... و نه شاماخي ناميده ميشود.
ريشه اين نام از كلمه سومكSümək تركي (سٶمه كSömək ، سومه نSümən ، سٶمه ن Sömən، سويه م Süyəm)، به معني پشم ويا ابريشم تميز، حلاجي و شستشو شده و آماده براي رستن است. سويمكSüymək ويا سوومكSüvmək (فرم اوليه آن سيبمكSibmək ويا سوبمكSübmək ) به معني چرخاندن و ريسيدن رشته هاي نخ، بيرون آوردن رشته ها ويا صرفا نخ و رشته پشمي ويا ابريشمي است. ريشه تركي سوو-سوب... با كلمه عربي صوف به معني پشم پيوندي ندارد. در نمونه سوماق، فرم مصدري به عنوان اسم بكار رفته است. اين نوع كاربرد نادر در زبان تركي در نمونه هاي زير نيز ديده مي شود: ايلمكİlmək (گره و يا ريشه در قاليبافي، از مصدر ايلمكİlmək به معني گره و پيچ زدن. از همين ريشه است ايلديكİldik به معني پشت پا انداختن)، يوماقYumaq (فرم قديمي آن يومقاقYumqaq ، رشته هاي پشم و نخ و غيره كه به شكل توپ و مدور در آورده شده اند. از مصدر يوماقYumaq به معني به شكل توپ در آوردن. از همين ريشه است يومروYumru ، يومروقYumruq ، يومورتاYumurta ، يووارلاقYuvarlaq و....)، توخماقToxmaq (از مصدر توقوماقToqumaq به معني زدن، كوبيدن. مصدر توققوشماقToqquşmaq نيز از همين ريشه است. به شكل تخماق به زبان فارسي وارد شده است)، چاخماقÇaxmaq (به شكل چخماق وارد زبان فارسي شده است)، يئمكYemək (غذا) و .....
سوماق در مناطق مختلف ترك با تلفظ ويا نامهاي گوناگون شناخته ميشود، از جمله در ميان تركان ايران و آزربايجان جنوبي به شكل سوماكSumak ، سوماخSumax ، سوماقSumaq و سومخ Süməx، در تركيه به شكل سوماكSumak ، سومك Sümekو سويوم Süyüm و همچنين قايما Qayma (آقساراي)، اوتورقون توخوما Oturqun Toxuma (كامال پاشا، ايزمير)، در چوواشيا به شكل سئوئم Sevem، در گاگاووز يئري (مولداوي) به شكل سومك Sümek، در تركمنستان به شكل سومك Sümek و سويوم Süyüm. گفته شده است در منطقه آرازباري (ارسباران) آزربايجان جنوبي، ورني را نيز سوماك-سوماخ مي نامند .
خۇرجۇن Xurcun
خورجون (Kharjin, Khordjin, Khurdzhin, Hurzhin, Horjeen, Khorjin, Korjin, Churdjun, Khorjun) كلمه اي تركي به معني زين حيوانات باركش است. فرمهاي گوناگون اين كلمه چنين اند: كورتون Kürtün (در تركي ميانه- ابوحيان، قبچاق، تركيه)، كورچه ن Kürçen (تاتاري)، قورجينQorcın (قاراقالپاقي)، خۇرجون Xurcun (آزربايجان)، خوْرجون Xorcun (تركمني). از ريشه قيري Qırı به معني پارچه پوستي، كنار و حاشيه. تبديل حرف قQ به خX در كلمات تركي ادبي (مانند قادينQadın به خاتينXatın ، قاليQalı به خاليXalı )، در بسياري از لهجه هاي تركي (بويژه در هجاي آخر كلمه مانند يوقYoq به يوخYox ، آياقAyaq به آياخAyax ) و همچنين در معادل ياكوتي، چوواشي و مونقولي بسياري از كلمات تركي عمومي مشاهده شده است. معادلهاي بن قيري در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: قيرا Qıra (تركمني)، قيراق Qıraq (آزربايجاني)، كيراكKırak (تركيه)، قييير Qıyır (قاراچاي، كوميق)، كير Kır (تاتاري)، قير Qır (قزاقي)، قيررا Qirra (ازبكي، اويغوري)، كيري Kırı (قرقيز)، خيرا Xıra (توويني)، خيري Xırı (خاكاسي)، خئرري Xerri (چوواشي)، قيريچي Qırıçı (ياكوت). فرم اين كلمه آلتائي در زبان مونقولي نوشتاري كيرا Kira به معني حاشيه كمان زين، و در زبان مونقولي خالخا، خار Xar و در زبان ژاپني كورا Kura است.
در زبان و لهجه هاي تركي كلمات چندي به لحاظ مورفولوژيك مشابه با فرم جديد خورجون و قديمي كورتون وجود دارند مانند قارچينQarçın (در ميان تركمنان، به معاني دستار، خورجين يكطرفه و ...) و ببه رتونBəbərtün در تركي چاغاتاي به معني اسباب كرك كاري شده. ريشه شناسي كلمه خورجون آلتائي-توركي بر اساس كلمه "خرج" عربي ويا با استفاده از مصدر "هٶرمك تركي" (هؤر. (هؤرمكHörmək = بافتن) + -جين-cin (پسوند)) نادرست است.
خورجون سابقا به تورباهاي دوطرفه اي كه روي الاغ و اسب انداخته ميشد اطلاق مي گرديد اما بعدها كيسه هاي روي دوچرخه و موتور را نيز شامل شد. در تركيه اكثرا براي ناميدن خورجون كه جدار بيروني آن به گونه فرش بافته ميشود از نام هيبه Heybe استفاده ميشود، در حاليكه در آزربايجان هئيبه Heybə صرفا براي ناميدن خورجونهاي كوچك استعمال مي گردد. تركمنها نوع بزرگ خورجون را جووالCuval و نوع كوچكش را تورباTorba مي خوانند.
كلمه خورجون وارد زبان بسياري از ملل همسايه مانند ارمني و ... شده است. تلفظ فارسي اين كلمه تركي، خورجين ويا خرجين است. در زبانهاي عربي، فارسي، ارمني و ... خورجين را به عنوان فرم جمع تلقي كرده و از آن فرم مفردي به شكل خورج ساخته اند. به عنوان مثال در زبان لري به خورجون هورژين و به خورج، هورژ گفته ميشود. هورژ و يا خورج كيسه اي دوطرفه و كوچكتر از خورجين است. در اين زبان خورج (هورژ) كيسه اي دوطرفه مخصوص زنان است كه دو روش بافت ساده بافت و قاليباف در آن بكار رفته است. در ميان لرهاي بختياري بافته اي به اسم خورج ترك نيز وجود دارد كه مردان ايل پول و اشيائي مانند وسايل اصلاح صورت را در آن گذارده قفل و كليد مي كنند.
دٶشه ك Döşək
تشك ويا دٶشه ك كه در زبان فارسي به شكل تشك، توشك، دشك ادا ميشود كلمه اي تركي است. ريشه اين كلمه مصدر دٶشه مكDöşəmək به معني پوشانيدن، تفريش، مفروش نمودن يك محل و مكان از طريق گستراندن، پهن كردن و چيدن چيزي مانند زيرانداز، تخته، سنگ، مبلمان و ... بر روي آن است. فرمهاي اين مصدر در زبان و لهجه هاي تركي بدين شرح است: دٶشه مك Döşe- (تركي آذربايجاني، تركيه، گاگاووز)، دۆشه مك Düşe- (تركمني)، تۆشكمك Tüşk- (تاتار، باشقير)، تٶشٶمك Töşö- (قيرقيز)، تٶسٶمك Tösö- (قزاقي)، تٶسه مك Töse- (نوقاي، قاراقالپاق)، تٶزه مك Töze- (خاكاسي)، تٶٶمك Tööö- Tööe- (آلتاي، شور)، دٶٶمك Dööe- (تووا، توفالار) و تٶهه نمك Töhen- (تويبال) است. نام نوعي از فرش بنام دٶشه مه آلتيDöşəmə Altı در تركيه و نيز كلمات دٶشه ليDöşəli (مفروش شده، دايالي- دٶشه لي Dayalı Döşəliبه معني منزل كرايه اي از قبل مبلمان شده)، دٶشه مهDöşəmə (زمينه مفروش، داش دٶشه مهDaş Döşəmə به معني سنگفرش)، دٶشه مDöşəm (تاسيسات)، دٶشه كليكDöşəklik و ... از همين ريشه مي باشند.
فرمهاي مختلف اسم دٶشه ك ويا تشك (دٶشه.Döşə + -ك-k ) كه معادل كلمه مفروشات عربي است در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: تٶشه ك Töşek (تركي قديم، قاراخاني، تركي ميانه، بالكار، كوميق)، دٶشه ك Döşek (تركيه، آزربايجان، گاگاووز)، دۆشه ك Düşek (تركمني)، تٶسه ك Tösek (ساري اويغور نوقاي، قاراقالپاق)، تۆشه ك Tüşek (تاتاري، اويغوري، باشقيري)، تٶشٶك Töşök (قيرقيزي)، توشاك Toşak (اٶزبكي)، چۆشه ك Çüşək (اويغوري)، تٶزه ك Tözek (خاكاسي)، تٶٶٶك –Tüöek- Tööek Tööök (آلتاي، شور، چوواش)، دٶٶٶك Dööek (تووا، توفالار)، تٶهه ك Tö'hek (توفا).
بوْخچا Boxça
بوخچا (Bokhcha, Bokche) كلمه اي تركي به معني پارچه اي مربع ويا مستطيل شكل براي بستن لباس و جامه، دستاري كه چيزي در آن گذاشته و گره زنند است. از مصدر بوغماقBoğmaq –بوقماقBoqmaq به معني پيچيدن، جمع كردن و بستن در بخچه، با طناب بستن، خفه كردن و ..... اين مصدر از ريشه هاي مشترك زبانهاي آلتائي است و به شكل مادر بوغو Boğo- در زبانهاي مونقولي و پوغا Poga- در زبانهاي تونگوسي وجود دارد. معادل آن در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: بوغ Boğ- (تركي باستان، قاراخاني، تركي ميانه، تركي تركيه، آزربايجان، تركمني، ازبكي، اويغوري)، بو Bo- (تركيه)، بو Bu (گاگاووزي، تاتاري، قيرقيز، قازاق، آلتائي)، بوغا Boğa- (تركيه)، پوغ Poğ- (ساري اويغور، خاكاسي)، بوو Buw (بالكار، كوميق، قاراقالپاق)، بيو (باشقيري)، پوPo-، Pu- (آلتائي)، پيو Pıv (چوواشي)، بووي Buoy- (ياكوت، دولقان). از همين ريشه است بوغماقBoğmaq (دگمه)، بوغلاماقBoğlamaq (بغچه كردن)، بوغلانماقBoğlanmaq (بغچه شدن)، بوغتاقBoğtaq (نوعي كلاه زنانه مزين به سنگهاي قيمتي و پر طاوس-نگاه كنيد به مبحث قونداق) و احتمالا كلمه بوغماBoğma (نوعي زينت زنانه، بغمه در زبان فارسي).
كلمه بوخچا خود مركب از بوغ.Boğ +-چا-ça (پسوند تصغير تركي)، مانند تركيبات تركي مشابه خالچاXalça (قاليچه)، خونچاXonça (خونچه)، پارچاParça (پارچه)، تايچاTayça (تايچه)، ... است. فرمهاي گوناگون بوخچا در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: بوخچا Boxça (گاگاووزي، تركي آزربايجاني)، بوهچا Bohça (تركي تركيه)، بوقچا Buqça(تاتاري، تركمني)، بوغ Boğ- (ازبكي، اويغوري، توويني)، بوقماق Bogmak (تركمني)، بوو Buw (قاراچاي، كوميق، قزاقي)، بو Bu- (قيرقيزي)، پوغ Poğ (آلتائي جنوبي، خاكاسي)، باآيي Baayıı (ياكوتي). اين وامواژه تركي در زبان مونقولي به شكل بوقچوBoqçu و در فارسي بقچه، بغچه تلفظ ميشود.
يكي از معروفترين انواع بوخچا، ترمه نام دارد كه از پشم لطيف با نقشهاي گل لچك و ترنج بته جقه اي بافته ميشود (ترمهTərmə -تيرمهTirmə ، لچك-لچه كLəçək ، بوته-بوداقBudaq و جقه-جيقاCıqa همه كلماتي تركي اند) و از آن براي پيچيدن جامه حمام ويا به عنوان زيرانداز تزئيني براي گذاشتن آيينه شمعدان در مراسم عقدكنان استفاده ميگردد. از كلمات ديگر به معني بغچه در تركي، كلمات دره كDərək (ترگه ك تركي قديم)، يئنه كYenək (يئنگه ك) و يئته كYetək (يئتگه ك) مي باشد.
ياستێق Yastıq
ياسديقYastıq و يا ياسديقYasdıq (در تركيه ياستيك Yastık) كه به فارسي پشتي ناميده مي شوند قالیهايی با ابعاد بسيار كوچک (مثلا ٥٠× ٨٠ سانتيمتر) اند. در بيشتر مواقع ياستيقها عبارتند از چانتاÇanta (چنته) ويا تورباهائي Torba (توبره) كه در ابتدا به منظور جا دادن وسايل و اشيا كوچ نشينان و توليد كنندگان قالی بافته ميشوند اما از انجائيكه يكي از دو سطحشان از قالی كوچکي تشكيل يافته است، در موارد ضرور به عنوان متكا نيز مورد استفاده قرار ميگيرند. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: ياسسيقYassıq (تركمن)، ياستيقYastıq (نوقاي، تاتاري قازان، آلتائي)، داستيقDastıq (قاراقالپاق)، جازديقCazdıq (قيرقيز)، جاستيقCastıq (قيرقيزي، تاتاري)، چاستيقÇastıq (شور)، ياستوقYastuq (تركي ميانه، تارانچي)، سيتتيقSıttıq (ياكوتي)، كلمه ياستيقYastıq مركب از بن مصدري ياستا.Yasta به علاوه پسوند –يق -ıq مي باشد. مصدر ياستاماقYastamaq (و نيز ياسقاماقYasqamaq ) به معني پشت دادن، تكيه كردن و پشتي گزاردن است. از همين ريشه است مصدر ياستالماقYastalmaq ، ياستانماقYastanmaq (امروز به شكل ياسلانماقYaslanmaq ادا مي شود).
امروز در زبان تركي بويژه در مناطق شهري ترك نشين، ياستيقYastıq به معني بالش نيز بكار مي رود. (عده اي با توجه به وجود كلماتي مانند بالين و بالش، هر دوي اين كلمات را داراي منشا تركي شمرده و بالش را برابر با بالينجBalınc تركي گرفته اند. تبديل نجnc به شş در لهجه هاي تركي پديده اي بسيار رايج است). گفته شده است اصل اين كلمه به معني بالش، ياتسيقYatsıq است. كلمه ياتسيقYatsıq به معني بالش از بن مصدري ياتماقYatmaq به معني خوابيدن، به علاوه پسوند –سيق-sıq حاصل شده است، مانند كلمه توتسوقTutsuq (وصيت، توت.Tut + –سوق-suq)، باتسيقBatsıq (غروب، بات.Bat + -سوق-sıq )، دوغسوقDoğsuq (طلوع، دوغ.Doğ + -سوق-suq )، بوغسوقBoğsuq (غل و زنجير، بوغ.Boğ +-سوق-suq ). بنابر اين شايسته است از بكار بردن دو كلمه ياستيقYastıq به معني پشتي و ياتسيقYatsıq به معني بالش به جاي يكديگر اجتناب نمود.
فرمه ش Fərməş
ماخوذ از كلمه عربي مفرشMafrash . تركان آزربايجان و ديگر نقاط اين كلمه را مه رفه شMərfəş ، مرفه چ Mərfəc ويا احتمالا در تاثير و شبيه سازي با نام بافته دستي ديگري به اسم گرمه چGərməç به صورت فرمه ش Fərməş و فرمه چFərməç و تركمنها به صورت مپره چMəprəç تلفظ مي كنند. گرمه چ (Germetch-Germetsh) بافته اي باريك و مستطيل شكل است كه از ٢٥ سانتيمتري زمين در ورودي چادر آويزان ميشود تا از داخل شدن گرد وغبار و حيوانات جلوگيري كند. گرمه چ از مصدر گرمكGərmək به معني از دو طرف محكم كشيدن، گستراندن، تنشدار كردن به علاوه پسوند اسم ساز "-مه چ-məç " ميباشد (مانند بولاماچBulamaç ، توتماجTutmaç و ...). در تركيه گرمه چ به معني طناب لباس ويا كمرهاي پارچه اي داخل چمدان است. از همين مصدر است گريGəri ، گر.Gər +-ي-i به معني نوعي چووال بزرگ ويا پارچه هاي بزرگي كه هنگام حمل كاه و علف در ماشينها بر روي آنها كشيده ميشود. در بعضي نقاط آزربايجان (اردبيل) به بوخچاهاي رختخواب باغلاماBağlama گفته مي شود.
فرمه ش در ميان ملل ترك براي ناميدن انواع متفاوتي از بافته ها بكار ميرود. فرمه ش تركي در ميان تركان قفقاز، آزربايجان و جنوب ايران بويژه در ميان عشاير تركان آزربايجاني شاهسئوه ن و قاشقاي و همچنين گروههايي از قاراقالپاقها و ازبكها در آسياي ميانه رختخواب پيچ‌های بزرگ سفری هستند. اينها كه قالی گره دار و پرزدار نيستند، فرش‏هایی بافته شده به روش بافت سومکهاي تركي-آزربايجاني مي باشند. فرمه شها هنگام كوچ عشاير به عنوان صندوقي براي جاي دادن رختخوابها و در چاديرها و يورتها علاوه بر آن به عنوان ياسديق (پشتي) بكار مي روند. صاحبنظران بر اين باورند فرمه ش آنگونه كه در ميان تركان آزربايجاني شاهسئوه ن و قاشقاي بكار برده ميشود، ميراث سنت شاخه قيپچاقي تركان بوده و ملهم از بافته هاي مشابه قزاقي در آسياي ميانه است. در حاليكه مپره چ تركمني نوعي تورباي كوچك است كه بر درها و زير ائنسي هاEnsi آويخته ميشود. (ائنسيEnsi, Eñsi ويا در بافته شده، روپوشي است كه بر طرف داخلي در چادر آويخته ميشود).
چوغ Çuğ
در زبان تركي چندين كلمه چول، چووال، چولخا، جولخ، جلار و... وجود دارند كه ريشه شناسي هر كدام و رابطه محتملشان در ابهام قرار دارد. به نظر مي رسد ريشه و روابط بسياري از اين كلمات را مي توان به كلمك ريشه چوغ-چوق تركي و با دو محور جداگانه چوغÇuğ ----› چوغالÇuğal ----› چووالÇuval و چوغÇuğ ----› چوغولÇuğul ----› چوولÇuul ----› چولÇul ايضاح كرد. رابطه چند كلمه ديگر مانند چوخا و احتمالا جوشن (جٶوشه نCövşən ، چوغشه نÇuğşən ) به معني نوعي كت و زره با چوغ محتاج به بررسي بيشتر است.
چوغÇuğ – چوقÇoq : چوغÇuğ ، چوقÇoq در تركي باستان در شكل مصدري به معني در پارچه پيچيدن، بسته بندي كردن، پوشاندن، و ... در شكل اسمي به معني پارچه و پوششي كه با آن چيزها را بسته بندي كرده، پوشانيده ويا مي پيچند است. فرمهاي گوناگون اسمي و مصدري آن كه با استفاده از پسوند فعلساز از اسم "-لا-la " حاصل شده است، در زبان و لهجه هاي تركي بدين شرح ميباشد: چوغ Çuğ (تركي باستان، قاراخاني، تركي ميانه، تركي تركيه)، چوغلا. Çuğla-(قاراخاني)، چولغا. Çolğa- (تاتاري)، چوغلا. Çulğa- (تركي ميانه، ازبكي، آزربايجاني، بالكاري، قارائيم، قيرقيزي)، سولغا. Sulğa- (خاكاسي، شور)، شول Şu1 (شور)، شولغا. Şulğa- (شور)، چيل Çі1 (اويرات، قيرقيز)، چيلا. Çіla- (اويرات)، سيSі (ياكوت)، هيلا Hіla- (دولقان)، سيلا. Sіla- (ياكوت)، شوغلا. Şuğla- (تووا، به معني پوشاندن)، چوقÇuq (قيرقيزي، به معني قنداق كردن)، شولقاوŞulqaw (قزاقي)، سولغا. Sulğa (باشقيري)، شولغان. Şulğan (قاراقالپاق)، شووماق Şuwmaq (قزاقي، نوقاي، قاراقالپاق).
امروزه در زبان تركي كلمه باستاني چوغ به صورت مستقل فراموش شده و صرفا تعدادي از صورتهاي متطور آن در تركيباتي مانند چولقاماق، چول، چووال و .... باقي مانده است.
مصادر چولقاماق و چولقالاماق: در زبان و لهجه هاي تركي معاصر مصدري به شكل چولقاماقÇulqamaq (چولغاماقÇulğamaq ) به معني پيچيدن در پارچه و پوشانيدن چيزي وجود دارد. اين مصدر با استفاده از بن چوغ ساخته شده و فرم اوليه آن چوغلاماق (چوغ+-لاÇoğ+la ) بوده است. در اينجا ما شاهد تطور فرم چوغلاÇuğla به چولغاÇulğa و به عبارت ديگر تعويض مكان دو حرف بي صداي "غ Ğ" و "لL " با يكديگر هستيم. اين پديده كه در زبان تركي "اونسوز كٶچشمه سيÜnsüz Köçüşməsi " ناميده ميشود از ديرباز در زبان تركي مشاهده شده است. چنانچه كلمه چاغمورÇağmur تركي باستان به چامغورÇamğur در تركي ميانه و سپس به چامورÇamur در تركي مدرن تبديل شده است. به همين منوال مصدر چوغلاماقÇuğlamaq تركي باستان به چولغاماقÇulğamaq تركي ميانه وÇulqamaq تركي مدرن تبديل گشته است (در تركي چوواشي چئلغا- Çelğa-)
چولخاÇulxa : از مصدر چولقاماق، اسمي نيز به شكل جولخاCulxa ، چولخاÇulxa - چولقا Çulqaبه معني بافته شده از مو و نيز بافنده پارچه در دستگاه دستي حاصل شده است. عده اي عنوان نموده اند كه كلمات جوله، جولا، جوْلا، جولاه، جولفا، جلفا،... كه همگي به معني بافنده و پارچه باف و دوك و جولاباف و ... اند، از همين ريشه تركي مشتق شده اند.
جولخ، جولق: جولقCuvəlləq معرب كلمه‌ تركي جولخ است. جولخ نوعي از بافته‌ پشمينه است كه از آن اكثرا خورجين و جوال مي سازند و از اينرو گاها به معني چول نيز بكار رفته است. اين كلمه تركي محتملا محرف يكي از فرمهاي چوغلوقÇuğluq (چوغÇuğ +-لوق-luq )، چوللوقÇulluq (چولÇul +-لوق-luq ) و يا چوغلاقÇuğlaq (چوغÇuğ +-لاق-laq ) مي باشد. در بسياري از موارد اين كلمه با كلمه اي ديگري به شكل جولق در هم آميخته مي شود. جولقي نام طريقتي از درويشان قلندري در قرون وسطي بود و جولقيCəvləqi و يا جاولاقيCavlaqı به درويشاني گفته ميشد كه سر و روي خود را چهار ضرب ‌تراشيده و نيمه برهنه با لباس ساده ‌اي از جوال سبز مي گشته اند. تلفظ تركي نام اين گروه بوهمي جهان اسلام در آن دوره، جاولاقCavlaq بوده است. اين كلمه آشكارا محرف كلمه چيپلاقÇıplaq تركي به معني برهنه و بي مو است و با جولخ همريشه نيست. ريشه شناسي اين كلمه كه در متون فارسي به معني درويش و گداي ژنده ‌پوش نيز به كار رفته به صورت چهار ضرب نادرست است.
چوخاÇuxa : در زبان تركي كلمه اي به شكل چوخا Çoxa, Çuxa، چوفاÇufa ، چوكناÇukna ، چوخوياÇuxuya (به فارسي چوخه، چوقا، چقه، چوگه، چغا) و به معني زير انداز يا پارچة پشمي زبر كه از آن براي دوخت انواع كت، شلوار، جليقه و ... استفاده مي‌كردند؛ بالاپوش نمدين چوپانها دوخته شده از پوست گوسفند و بدون دگمه، اكثرا از پارچه اي مقاوم به رنگ تيره و يا سياه (در گذشته قرمز و قهوه اي)؛ پالتويي از پشم يا كرك كه ريش سفيدها و كشاورزان ترك روي دوش ‌اندازند؛ كرك، نوعي باراني.... وجود دارد. در دولتهاي تركي قديم مقامي به اسم چوخادار Çuxadarوجود داشت و به خادمي كه چوخا مي پوشيد ويا در پشت پرده اي از چوخا منتظر خدمت بود اطلاق مي شد. در دولت تركي آزربايجاني قاجاري نيز پوششي رسمي براي خاندان سلطنتي به نام چوخاباراني وجود داشت. رابطه كلمه چوخا با چوغ تركي دانسته نيست (چوخا=؟ چوغ+قا). همچنين ادعا شده اين كلمه احتمالا از كلمه تركي قويقاQoyqa – قويخاQoyxa كه در ديوان لغات ترك به معني كرك، پوست و پوستين آمده ريشه گرفته است. در زبان سانسكريت نيز كلمه اي به شكل چوكا Çuka به معني پوشش پشمي وجود دارد.
چۇل Çul
چول Çul ويا جولCul (به فارسي چل، جل، جُلّ، چوْل، جوْل، جور، Jol) در گذشته بيشتر به معني پالان، پوشش اسب، پوشاك چهارپايان و انسان، پارچه زبر بافته شده از موي بز و امروز در تركيه، آزربايجان و مناطق ترك نشين ايران به معني پارچه زبري كه عموما از رشته هاي سفيد و سياه مو، پنبه و غيره بافته ميشود است. چولها به عنوان زيراندازي براي خشك كردن گندم شسته شده و همچنين به عنوان كيليم در اتاقهاي روستائي و چادرهاي ايلاتي بكار مي روند. ايلات ترك شاهسئوه ن در آزرباي جان جنوبي به خاطر گليمهاي جل كه به طرز سوماك و با تصاوير اسب و آهو و پرنده مي بافند شهرت دارند. مصدر چوللاماق Çullamaq به معني پوشاندن در تركي معاصر و كلمه چولتارÇultar و يا چولتاريÇultari به معني پوششي كيليم مانند كه بر زين و يا پالان انداخته مي شود نيز از همين ريشه اند.
ادعا شده است كه جل كلمه اي اصلا عربي است. عده اي نيز با استفاده از پديده بسيار نادر تبديل حروف چÇ و قQ به يكديگر در برخي كلمات تركي (قايماقQaymaq –جايماقCaymaq ، چيغيرÇığır –قيغيرQığır، ساووقSavuq – ساووجSavuc (در نام دو شهر آزربايجاني ساوجبلاغ در استانهاي تهران و آزربايجان غربي)، ياسوقYasuq –ياسوجYasuc )، سعي در ايجاد رابطه بين چولÇul و قيلQıl تركي نموده اند. اما بنظر مي رسد كه فرم اصلي آن يعني چولÇul مخفف كلمه تركي چوغولÇuğul باشد. چوغول كه خود مركب از چوغÇuğ +-ل-ul است به معني منسوب به چوغ، بافته شده از چوغ ويا چيزي كه عملكرد چوغ را بجا مي آورد ميباشد. پسوند"-ل-il " پسوندي اسم و صفت ساز و بيانگر رابطه و شباهت بوده و بويژه در امر واژه سازي در تركي باستان بسيار رايج و كارا بوده است، چنانچه كلمات قيزيلQızıl ، ياشيلYaşıl ، گٶنولGönül در تركي باستان توسط همين پسوند ساخته شده اند. بر اين مبنا نخست كلمه چوغولÇuğul از تركيب چوغÇuğ با پسوند "-ل-l " حاصل شده و سپس با كاهش حرف "غĞ " به فرم نهائي خود چولÇul رسيده است. كاهش حرف "غĞ " ويا "قQ " در ميان، انتها و حتي آغاز كلمات تركي باستان، يكي از بارزترين الگوهاي مورفولوژيك در حركت به تركي ميانه و مدرن است، مانند تبديل قاغانQağan ، "چامغورÇamğur "، "تاغاييTağayı " و "اولوغUluğ " در تركي ميانه به قاآنQaan ، "چامورÇamur "، "داييDayı " (عينا وارد زبان فارسي نيز شده است) و "اولوUlu " در تركي مدرن، با حذف حرف "غ".
امروز در زبان تركي مشتقات متعددي از چول وجود دارند كه نشان از خودي بودن ويا شدن اين واژه دارند (چوللاپÇullap ، چولچو Çulçu، چوللاماق Çullamaq، چوللانديرما Çullandırma، چوللانديرماق Çullandırmaq، چوللانيش Çullanış، چوللانما Çullanma، چوللانماق Çullanmaq، چوللوق Çulluq، چولسوز Çulsuz، چوللوقگيللر Çulluqgillər، ....)
چۇوال Çuval
چووال (Tschoval, Tchuval, Chuwal, Chuval Juval, Çuwal, Joval,) كه معادل آن به فارسي برگستوان است در گذشته به معني زره آهنين كه در جنگ بر روي اسب مي انداختند و نوعي از آن را جنگجويان و سربازان نيز مي پوشيده اند بوده است. امروزه كيسه و تورباي بزرگي كه از چول ساخته شده باشد چووال ناميده ميشود. چوال در ميان تركان روستائي و عشايري براي حمل و انبار كردن حبوبات و آرد و ... و در آسياي ميانه اغلب براي حمل رختخواب بكار مي رود. تركمنان تكه نام چووال را براي كليه تورباهاي انبان بكار مي برند در حاليكه تركمنان يوموت براي تورباهاي انبان از كلمات قارچينQarçın و آرتماقArtmaq (از مصدر آرتماقArtmaq به معني بار كردن، از همين ريشه است مصادر آرتينماقArtınmaq ، آرتيلماقArtılmaq ، آرتيشماقArtışmaq و... همه به معني بار كردن و سوار شدن. اين تعبير كه از طرف تركان قاراچاي بالكار نيز بكار برده ميشود، در تركي قبچقاقي به معني خورجين است) و براي بقيه تورباها از واژه چووال استفاده مي كنند. نوع خاصي از چووال بنام آلاچووالAlaçuval كه به لحاظ رنگها و نقشهاي آن بسيار غني است در ميان مهمترين اشياء داخل در جهيزيه دختران ترك قرار دارد. از نامهاي مردمي تركي چووال، اوشاق Uşaqو ديمي Dimiاست (معني ديگر ديمي، شلوار زنانه است).
چووال Cuval(جووالCuval ، چوقال Çuqal، چوخارÇuxar ، چوخار Çoxar، چوخال Çuxal) كلمه اي تركي به معني آنچه كه منسوب به چوغ-چوق است ميباشد. اين كلمه تخفيف چوغالÇuğal مركب از بن چوغÇuğ + پسوند ال-al ميباشد. پسوند ال-al در زبان تركي از نامها صفت ويا نامهاي انتسابي مي سازد مانند توپالTopal ، چاتالÇatal (نوع ويژه اي از كيليم در آزربايجان چاتال كيليمÇatal Kilim نام دارد)، يانالYanal ........ تبديل "غĞ " به "وV " در زبان تركي قانونمند است، مانند قوغماق به قووماقQovmaq ، اوغماق به اووماقOvmaq ، اوغروOğru به اووروOvru ، اوغماقOğmaq به اووماقOvmaq ، قوغورماQoğurma به قووورماQovurma ، چوغولÇuğul به چووولÇuvul ، قوغوشماQoğuşma به قووشماQovuşma . معادل همريشه كلمه تركي چووالÇuval در زبان مونقولي سومالSumal است. احتمالا كلمه چوكالÇukal در تركي جغتائي به معني پوشش نيز محرف چوغال است.
در زبان تركي كلمات متعدد مشتق از چوال وجود دارند كه مويد خودي بودن ويا خودي شدن اين كلمه در اين زبان است (چوواللاماقÇuvallamaq ، چوواللاماÇuvallama ، چووالچيليقÇuvalçılıq ، چووالچي Çuvalçı، چوواللاتماÇuvallatma ، چوواللانماÇuvallanma ، چوواللانماقÇuvallanmaq ، چووالسيز Çuvalsız، چووالليÇuvallı ، چوواللاتماق Çuvallatmaq)
چالما Çalma
به تلفظ فارسي شلمه و چلمه. در دوره پيش از اسلام به معني كمند، امروزه به معني سرپيچ، دستار رشته دار، عمامه كه بر سر ببندند، باندانا، بافتن (مو، حصير)، دسته و بسته كردن، پارچه يا دستاري را به بدن يا سر بستن، بستن با طناب، دور چيزي پيچيدن، بستن. در بعضي از لهجه هاي تركي از كلمه چالماÇalma ويا چلمهÇəlmə براي ناميدن جيجيم استفاده ميشود. اين كلمه از مصدر چال. Çal تركي به معني بستن چيزي به دور بدن + -ما-ma (پسوند) حاصل شده است. اين قالب در برخي محصولات پارچه بافي و صنايع دستي ترك نيز ديده مي شود مانند ترمهTermə (اصلا درمهDərmə )، سكمهSəkmə (سكمه دوزي) و يازماYazma به معني پارچه اي كه با دست نقش نگاري شده است، از مصدر يازماقYazmaq به معني گستراندن). اشكال اسمي و مصدري آن در زبان و لهجه هاي تركي بدين شرح است: چال Çal-، چالما Çalma (تركي ميانه، تركيه، آزربايجان، گاگاووز، تاتار، تركمني، قيرقيز، بالكار، ازبكي، كوميق، آلتاي)، چالشيق Çalşık (تركمني)، چالقيچ Çalgıç (قيرقيزي)، شال Şal (قزاقي، قاراقالپاق)، شالما Şalma، شالوو Şaluw (نوقاي)، چالمان Çalman (بالكار)، چالماش Çalmaş (اويغوري)، سالي Salı-، سالما Salma(باشقير)، سالبا Salba (خاكاسي)، شالبا Şalba (تووا)، شاليشقاق Şalışqaq (توفالار)، چاليÇalı (آلتاي). از همين ريشه است چاليقÇalıq (چال.Çal +-يق-ıq ) به معني اشارپ در بعضي از لهجه هاي تركي.
عده اي احتمال ريشه گرفتن اين نام از مصادر تركي چارماقÇarmaq ويا چلمكÇəlmək را مطرح كرده اند. مصدر آرخائيك چارماقÇarmaq كه اكنون به شكل سارماقSarmaq متحول شده است ريشه كلماتي مانند چاريقÇarıq است كه به زبان فارسي به شكل چارق وارد شده اند. (كلمه ساريقSarıq و سارقيSarqı به معني پارچه اي كه دور چيزي پيچانده شود و يا پانسمان از فرم سارماقSarmaq مشتق شده اند). از معاني مصدر چلمكÇəlmək در زبان تركي، با پوششي پارچه مانند دور چيزي را پوشانيدن و دو سر آن پوشش را به هم گره زدن (مانند آنچه به هنگام بستن دستار بر سر انجام داده مي شود)؛ مانع شدن، انداختن، از راه برگرداندن و ضد بودن و نقض كردن است. بويژه به نظر مي رسد كه چالماÇalma به معني كمند از چلمهÇəlmə بدين معني ريشه گرفته باشد. از همين ريشه است كلمات تركي چليشمكÇəlişmək (نقض كردن)، چليشكيÇəlişki (تناقض)، چليشيكÇəlişik و چليشكيليÇəlişkili (متناقض).
توْر Tor
كلمه تور از يادگارهاي تركي باستان و از وامواژه هاي قديمي تركي در زبانهاي ايراني است. تور اصلا به معني شبكه اي براي شكار پرندگان و ماهيها و بعدها در تركي ميانه به معني شبكه مو ميباشد. فرمهاي قديمي آن چنين اند: تور Tor (تركي باستان، خاقاني، تركي ميانه، تركيه، آزربايجاني، تركمني، قزاق، قيرقيز، كوميق، قاراقالپاق، ازبكي، اويغوري، تارانچي)، توورToor (قيرقيز، اويغوري) و تور Tur(خلجي، باشقيري). بنا به نظر برخي از صاحبنظران كلمه تور همريشه با كلمه توزاقTuzaq تركي به معني تله و دام است (پديده روتاسيسم). رابطه تور تركي با كلمات تورباTorba (توربه) و توروكToruk تركي (به معني توبره) محتاج بررسي است.
كلمه تركي تور از كلمات پايه اي و مشترك زبانهاي آلتائيك است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبانهاي آلتائيك بدين شرح است: در زبانهاي مونقولي به معني شبكه و قفس: تور Tour, Tor (مونقولي نوشتاري، مونقولي ميانه، خالخا، بوريات، كاموك، اوردوس، شاري-يوغور، مونقور)، توغورToğur (مونقولي كلاسيك)؛ در زبانهاي تونگوسي به معني به تله و دام افتادن، با فرم مادر توركو Turku-، توركو Turku- (ائوئنكي)، تويكي Toyki- (نگيدال)، توككوتابي Tukkutabi (سولون)، تويقو Toyqo- (ناناي)، توچوTutu- (اولچا، اوروك)، توككو Tokko- ,Tukku- (اوروچ)؛ در زبانهاي كره اي به معني سبد، تاراچيTarachi (كره اي ميانه)، تاره كيTarəki (كره اي مدرن)؛ در زبانهاي ژاپني به معني ماهيگيري با ميله، تور Tur- (ژاپني قديم)، تسوري Tsuri (توكيو، كيوتو، كاگوشيما). اين كلمه در زبان مجاري به شكل تورTôr و به معني دام است. در زبان سومري نيز كلمه اي به شكل دورDur و به معني بند، تسمه، نخ، حلقه و ... وجود دارد. رابط كلمه تورقوTorqu (تورTor +-قو-qu ) به معني پارچه اي ابريشمي در تركي قديم با ريشه تور محتاج بررسي است.
كۆرك Kürk
كورك كلمه اي تركي به معني پوستين، پوست مودار، پوست برخي از حيوانات كه از آن بالاپوش مي سازند و به معناي اخص پوست بدن انسان است. تلفظ اين كلمه در تركي ميانه و قبچاقي قديم به شكل كوركKürk و در چوواشي كئرئكKerek است. فرمهاي اوليه آن به شكل كورگه كKürgək و كيره كهKirəkə است. احتمالا كلمه تركي كريكKürik به معني جليقه يا كت بدون آستين پوستي و كوركهKürkə به معني نوعي نمد نيز از همين ريشه مي باشد. برخي از صاحبنظران بين كرك و كلمه قورQur تركي به معني شكم رابطه اي ريشه اي قائل شده اند (كلمات قورشاقQurşaq به معني شال دور كمر، كمربند و قورشاماقQurşamaq به معني شال به كمر بستن نيز از همين ريشه اند). كلمه كورك با تلفظ كوركاKorka به زبان روسي، به اشكالKjurk وČùrak به ترتيب به زبانهاي بلغاري و صربي و با تلفظ كركKork به زبان فارسي وارد و در اين زبان دوم معني آن از پوست به موي روئيده بر پوست تغيير پيدا كرده است. اكنون كرك به فارسي به معني مو و پشم های نرمی که روی بدن گوسفند و بز و شتر روئیده و به هنگام شانه کردن بدن این حیوانات بین دندانه های شانه گیر می کنند است. قاليچه هايي كه با اين پشمهاي نرم بافته مي شوند به قاليچه هاي كركي معروفند. اين پشم نرم را كه گويا از بن مو بر مي آيد به تركي تيفتيكTiftik مي خوانند. در زبان تركي كلمه ديگري به معني كرك و به شكل كبه رهKəbərə وجود دارد.
كلمه كورك در زبان فارسي به صورت گرگ نيز تلفظ شده است. چنانچه تعبيرات گرگينه دوز و گرگينه پوش در كتابهاي لغت و متون فارسي كه به معني پوستين دوز و پوستين پوش اند از همين ريشه اند. به نظر ميرسد كه در ضرب المثل فارسي گرگ باران ديده نيز، منظور از گرگ همان كورك تركي به معني پوستين است و نه حيواني بنام گرگ. بعضي از محققين فارس، به دليل عدم آشنائي با زبان تركي و ريشه شناسي تركي، به اشتباه كلمه كورك را با سه كلمه تركي نامربوط ديگر پيوند داده اند. از اينها دو كلمه در متون فارسي به شكل يكسان كروك ثبت شده اند. نخستين اين ها كٶروكKörük به معني دم آهنگري ساخته شده از پوست است كه از مصدر كٶروكله مكKörükləmək به معني باد دادن و باد زدن ميباشد. ديگري قوروق Qoruq به معني كلاه و سقف يا سايه بانهاي درشكه و خودرو كه براي جلوگيري از آفتاب و باران در آنها تعبيه ميشود است. اين كلمه از مصدر قوروماقQorumaq به معني محافظت كردن، حمايت كردن و مراقبت كردن مشتق شده است. سومي نوعي ماليات و مقام دولتي به اسم گرگ يراق و در اصل گره ك ياراق Gərək Yaraq كه در دوره امپراتوري تركي آزربايجاني صفوي وجود داشته ميباشد. گرگGərək در اين تعبير با كوركKürk پيوندي نداشته به معني تجهيزات ضروري ويا لجيستيك است.
آلاچۇقAlaçuq ، آلاچا Alaça
آلاچوقAlaçuq نوعي از چادر تركي (خيمه ي تاتاري، تركمني ويا تركي)، در متون فارسي آلاجو، آلاجق، آلاچق، آله چوق، آلاچيق، الچوق است. فرمهاي مختلف اين كلمه تركيبي در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: آلاچيقAlaçıq (آزربايجان)، آلاچيق Alaçıq(قاراچاي، قوميق، تاتار، آلتائي جنوب به معني تقسيمات داخلي چادر)، اولاچيق Olaçiq (ازبك، اويغور)، آلاشيك Alaşik(باشقيري)، آلاچيخ Alaçıx(خاكاسي)، لاشيك Laşık (قزاق، قيرقيز)، لوچيكLoçik (قاراقالپاق)، ايلاشيكİlaşik (قاراقالپاق)، آلاژي Alajı(توويني)، آلاها Alaha (ياكوتي). در لهجه هاي محلي ايلات كوچنده ترك در تركيه آلاچيق با نامهاي زير شناخته ميشود: آلاچاق Alaçak، آلاچيكAlaçik ، آلاجيكAlacik ، آلاپجيكAlapçik ، آلاييكAlayik ، آلاچيغAlaçığ ، آلاچوكAlaçuk ، آلاچيكAlaçık ، آلاجيغAlacığ . در ديوان لغات ترك اين كلمه به شكل آلاچوAlaçu ثبت و مصدري به شكل آلاچولانماقAlaçulanmaq به معني داراي آلاچوق شدن آورده شده است.
كلمه آلاچوق مركب از دو بخش آلا Ala و چوغÇuq ميباشد. كلمه آلا در زبان تركي به معني رنگ روشن، بسيار رنگارنگ، قهوه اي روشن (در چشم) و ... است. عده اي چوق را محرف چيقÇiq تركي، (چيغÇiğ ، چييÇiy و يا چوغ Çuğ، چيÇi ، شيŞi ،....) به معني حصير يا ني، پرده ساخته شده از چوبهاي باريك، ديواري بلند ساخته شده از چوبك و ني، پاراوان، پرده حصيري.... دانسته اند. اين كلمه به زبانهاي روسي، فارسي و ديگر زبانهاي همسايه وارد شده است. كلمه شووŞüv به معني شاخك نازك و تركه و نيز شووه ره كŞüvərək به معني نوجوان باريك اندام و بلند قد از همين ريشه مشتق شده اند.
بر اين اساس آلاچيغ به شكل سايباني حصيري و پرده مانند، برپا شده بر روي چهار ستون با اطراف باز معني شده است. هنر چيغ بافي كه از كنار هم قرار دادن ساقه هاي ني و بافتن آن توسط پشم هاي رنگي به وجود مي‌آيد نيز در ارتباط با چيغ به اين معني است. چيغ يا چيخ حصار پشم بافته ويا حصيرى به پهناى تقريبى ۱۵ سانتى متر است كه روى آن نقشهاى متفاوتى بوسيله نخ يا پشم هاى رنگى بافته مى شود و عشاير از آن براى حفاظت گرداگرد اطراف سياه چادرها استفاده مى كنند. گاهى نيز از چيغ در چادرهاى بسيار بزرگ براى جدا سازى بخشهاى داخلى چادر از يكديگر، و در زندگي شهري به عنوان پرده، پاراوان، پوشش ديوار و ... استفاده ميشود. نام ديگر آلاچوق در بعضي از لهجه هاي تركي كپهKepe است. بنابراين تركيب آلاچوق به معني چادري (سراپرده و سايبان دو ستوني) كه از چوق و جامه آلا، يعني رنگارنگ ويا به رنگ روشن (در مقابل قاراچادير Qaraçadır) ساخته شده ميباشد. از اينرو تقطيع اين كلمه به شكل آلاAla + -جيق-cıq (پسوند تصغيري تركي) و يا يكي شمردن آن با كلمه آلچاقAlçaq تركي به معني كوتاه و پست نادرست است.
كلمه آلا به نوبه خود در بسياري از اصطلاحات فرشبافي تركي مانند آلامينجيقAlamıncıq ، آلاچووال Alaçuval و ... كه در اين نوشته نيز بدانها اشاره شده حضور دارد. يكي ديگر از مشتقات اين كلمه، آلاجاAlaca (آلاAla + پسوند قيدساز –جا-ca ) به معني هرچيز مركب از چند رنگ، بافته اي از رشته هاي با رنگهاي گوناگون است. (پسوند –جا در ساخت اسامي اي مانند قاراجاQaraca و آغجاAğca و همچنين به طور گسترده اي در ساخت نامهاي جغرافيائي مانند يئنگيجهYengicə ، قالينجاQalınca ، قانليجاQanlıca ،... بكار مي رود). در پارچه بافي تركي، آلاجاAlaca پارچه پنبه اي منقش و يا كتاني است كه به فارسي قلمكار ناميده ميشود. اين كلمه در زبانهاي ملل ساكن در ايران به اشكال گوناگون از جمله آلجا تلفظ مي شود (آلجا قبا، نام پوشاكي زنانه، بدون يقه و جلو باز در ميان ملت گيلك است، يقهYaxa و جلوCilov نيز كلماتي تركي اند). همچنين در گذشته اليجه نام نوعي لباس دورنگ ويا رنگارنگ زنان روستائي ترك بود (احتمال دارد اين نام، تحريف و تخفيف نام تركي پوششي به اسم كليجه باشد). در آزربايجان آلاچاAlaça (آلاAla + پسوند تصغيري –چا-ça ) به نوعي پالاس، در قزاقستان آلاشاAlaşa به كيليم و تئرمه آلاشاTerme Alaşa به نوعي از زيلي گفته ميشود.
چادير Çadır
در زبان فارسي دو كلمه با شكل يكسان چادر، با دو معني گوناگون و دو ريشه شناسي مختلف، يكي به معني پوشش زنان فارس و زرتشتي و ديگري به معني خانه پارچه اي كوچ نشينان ترك وجود دارد. مولفين فارس اين دو كلمه متفاوت را كه به فارسي هر دو به شكل يكسان "چادر" و در تركي به دو شكل متفاوت چاديرÇadır و چادراÇadra تلفظ مي شوند در هم آميخته و در ريشه شناسي شان مرتكب اشتباه مي شوند. كلمه چادر به معني خرگاه و خانه پارچه اي طوائف كوچنده و كوچ نشينان ترك كلمه اي تركي-آلتائي و از ريشه مصدر چاتماقÇatmaq به معني محكم بستن است. (خرگهXərgə - خرگاه، به سياق يورتگهYurtgə ، چرگهÇərgə و جرگهCərgə كلمه اي تركي است. كلمه خرXər نيز همان كلمه مونقولي گرGer به معني چادر و يورت تركي است). اين كلمه كه در تركي باستان و قديم داراي فرمهاي چادارÇadar ، چاشيرÇaşır ، چاچيرÇaçır ، چاتيرÇatır و... مي باشد به شكل Sátor در زبان مجارى (از ريشه Csat)، ديگر زبانهاى اورال آلتائيك و به شكل Sahdur در زبان سومرى وجود دارد و در تركي معاصر به شكل چاديرÇadır تلفظ ميشود. وامواژه تركي چتر در زبان فارسى كه در تركي معاصر به شكل "Çətir" تلفظ مي گردد، اصطلاح نظامي چاتماÇatma (چاتمه در فارسي)، چاتماÇatma به معني آلونك (لهجه دره گز زبان تركي)، چاتيÇatı و چاتاقÇataq هر دو به معني طناب براي بستن بار و بنه و سقف بنا، نيز از همين ريشه تركي چاتماقÇatmaq مشتق شده اند.
از طرف ديگر چادر به معني نوعي پوشش و حجاب زنان فارس و پارسي، منشاء فارسى - ايرانى - زردشتى داشته از ريشه چادرك است. اين وامواژه فارسي در زبان تركي به شكل چاديراÇadıra تلفظ ميشود. معادل اين كلمه فارسي در زبان تركي بورونجه كBürüncək (در بعضي لهجه ها بورونجوكBürüncük ، بورومجه ك Bürümcek) از مصدر بورونمك Bürünmekبه معني در لفافه پيچيده شدن است. (در منابع تركي و آزربايجاني قديم فرق عمده اي بين سرپوش و كلاه زنان و مردان ديده نمي شود، با اينهمه در زبان تركي معاصر براي ناميدن سرپوشهاي سنتي زنان روستائي و ايلي و شهري كه در مناسبتهاي گوناگون پوشيده مي شوند، كلمات گوناگوني بكار ميروند. علاوه بر اين نامها، آنچه كه امروز به عنوان روسري اسلام سياسي و غيرسنتي شناخته شده است بورگوBürgü ناميده مي شود كه از همين مصدر بورمكBürmək است). به همه حال اطلاعات موجود و بررسيهاي تاريخي نشان مي دهند كه هم كلمه چادر به معني پوشش زنان و هم اين نوع خودپوشي و پنهان نمودن زنان، بيگانه با زبان و فرهنگ تركى و حتي اسلام بوده و صرفا در اثر مراودت با ايرانيان، پارسيان و زرتشتيان وارد زبان و فرهنگ تركى و آزربايجاني شده اند.
داغار Dağar
داغار، تاغار و يا تاقار كلمه اي تركي به معني چووال، جامه دان، توبره و كيسه اي چرمي كه با طنابي بر كتف اندازند است. داغار به اين معني غير از داغار به معني ظرف سفالي و يا گلي براي گذاشتن شير و ماست، قوطي، ظرف و .... (به فارسي تغار) است. گرچه هر دوي اين كلمات منشا تركي دارند و وارد زبان فارسي شده اند. فرمهاي گوناگون كلمه داغار به معني توبره و چوال در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: تاغارTağar (تركي باستان)، داخار Daxar (آزربايجان)، داغار Dağar (تركيه، تاتاري)، داغارا Dağara (قزاقي)، تاقار Taqar (ازبكي، اويغوري)، تار Târ (آلتائي جنوبي، توويني، خاكاسي)، داارژيك Daarjık (چوواشي). اين كلمه به شكل تاغارTağar در مونقولي كلاسيك موجود بوده و به شكل تار Tár و به معني انبار و محل ذخيره به زبانهاي اسلاوي و مجاري وارد شده است. در زبان سومري نيز كلمه اي به شكل دار Dár و به معني بستن و كيسه موجود است. همچنين در زبان مجاري كلمه اي احتمالا همريشه با تاغار تركي و به شكل تاكارTakar به معني پوشش، پرده، در چيزي پوشانيدن، در ظرفي قرار دادن و ... وجود دارد. عده اي ريشه كلمه تاغار را از مصدر تيخماقTıxmaq به معني انباشتن، تپاندن و چپاندن و يا تاخماقTaxmaq به معني با ريسمان به بستن و ... دانسته اند. در زبان تركي كلمه تاغار همچنين به معني واحد وزن (معادل ده كيلوگرم) بكار رفته است. به اين معني احتمالا همريشه با مصدر تارتماقTartmaq تركي به معني وزن كردن، موازنه كردن و تارتيTartı به معني ترازو مي باشد. فرم تصغيري اين كلمه، داغارجيقDağarcıq (در زبان مونقولي تاقارجوقTaqarcuq ) به معني كيسه، كيسه چرمي، توربه، جيب و ... نيز در زبان تركي مستعمل است.
قۇنداق Qundaq
قونداق كلمه اي تركي و به معني قنداق كردن نوزاد، پارچه هائي كه به اين منظور بكار برده مي شوند و نيز بخشهاي چوبي آن است (كلمه ديگر تركي معادل پارچه هاي قونداق، بله كBələk است). فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي عبارت است از: قونداق Qondaq(تركي ميانه، اويغوري)، كونداق Kundak (تركي تركيه)، قونداق Qundaq (تركي آزربايجاني، گاگاووز، تركمني، قيرقيز، قازاق، نوقاي، كوميق، قاراقالپاق، ازبكي)، قونتيق Qontıq(تاتاري)، قينداق Qındaq(آلتائي، تئلئوت). فرمهاي كلمه قونداق در ديگر زبانهاي آلتائي مونقولي و ژاپني به معاني تاكردن و پيچيدن و ... بدين شرح است: قونيQuni- (مونقولي نوشتاري)، خوني Xuni-(خالخا، بوريات)، خونا Xuna (مونقور)، كونر Kuner-(توكيو، كيوتو، كاگوشيما). كلمه قونداق مركب از مصدر قونماقQunmaq به معني پيچيدن در پارچه (و يا قونماقQonmaq به معني گذاشته شدن در) به علاوه پسوند داقdaq –تاخtax و يا از بن مصدري قوندا-Qunda به علاوه پسوند تصغير –ك-k است. اين كلمه به عنوان اصطلاحي نظامي در تركيب توفه نگ قونداغيTüfəng Qundağı (قنداق تفنگ) به معني قسمت چوبين تفنگ نيز بكار ميرود. (در اين تركيب فارسي علاوه بر قنداق، كلمه تفنگTüfəng نيز تركي است). عده اي در صدد اثبات ريشه اي يوناني براي كلمه قنداق تركي بر آمده اند كه نادرست است. در تركي باستان كلمه اي به شكل قونQon و يا قومQom و به معني زين، زين شتر وجود دارد.
پسوند قديمي –داق-daq اصلا از تحول مصدر تاخماقTaxmaq به معني تعبيه كردن، وصل كردن، افزودن، اضافه كردن و پوشيدن چيزي اضافي و جديد... در تركي عمومي حاصل شده است. در زبان مونقولي كلاسيك مصدري به شكل تگلهTegle و به معني بستن و پيوند دادن و در زبانهاي سومري و مجاري دو كلمه به ترتيب به اشكال به تاقTaq وTag هر دو به معني زينت دادن، آراستن، بافتن و ... وجود دارد. نمونه هائي از كاربرد اين پسوند كلمات بوغتاقBoğtaq ، يارينداقYarındaq (يارينYarın +-داق -daq)، سيرداقSırdaq ، قالتاقQaltaq و باغيلتاقBağıltaq است. بوغتاقBoğtaq (بوغBoğ +-تاق-taq ) سرپوشي مخروطي شكل مخصوص زنان متاهل بود كه با سنگهاي قيمتي و پر طاووس زينت داده مي شد. يارينYarın و يا ياغرينYağrın به معني پشت و گرده، قسمت چربدار بين دو كتف اسب؛ و يارينداقYarındaq به معني كمر و تسمه ترك، چرم خام، انباني كه از پوست بز ماده باشد، روده و دوال است. اين كلمه به شكل يرنداق وارد زبان فارسي نيز شده است (بي يرنداق گرد گردن تو × نه بگردي و نه فرو گذري/ رودكي). كلمه سيريدقSirideg و يا سيرداقSırdaq در زبان مونقولي به معني پوشش لحاف مانند زين وامواژه اي تركي بوده و با استفاده از پسوند آرخائيك –داق-daq و بن مصدري سيري.Sırı (نگاه كنيد به مبحث زيلي) ساخته شده است. قالتاقQaltaq به معني زين و قسمت چوبين زين، آنچه بر روي آن بنشينند؛ و باغيلتاقBağıltaq ، باغيرداقBağırdaq ، باغيرتلاقBağırtlaq هر سه به معني ميان بند كودكان در گهواره است.
تسمه Təsmə
تسمه كلمه اي تركي به معني بند و قلاده اي كه بر گردن بعضي حيوانات بندند، كمربند، قسمت پوستين كفش و يا دمپائي كه پا را در بر ميگيرد، دوال چرم و ... است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: تسمهTəsmə (آزربايجاني)، تاسماTasma (تركيه، تركمني، تاتاري قازان، قيرقيزي، تومني، تارانچي)، تاسپاTaspa (نوقاي، قاراقالپاق، قزاقي). به عقيده برخي صاحبنظران ريشه اين كلمه از زبان مونقولي است. اين كلمه تركي به زبانهاي اورالي، فارسي و ديگر زبانهاي همسايه از جمله يوناني داخل شده است.
تايچا Tayça
كلمه اي تركي به معني كيسة گليم باف، مركب از تايTay +-چا-ça . مانند خالچاXalça (قاليچه)، بوخچاBoxça (بغچه)، پارچاParça (پارچه)،... چا-ça از پسوندهاي تصغير تركي است. تايTay ويا تاياTaya در زبان تركي به معني كيسه و گوني، واحد شمارش كيسه ها است. معاني ديگر كلمه تاي ١- لنگه، نظير و جفت، باري كه بر يك طرف حيوان باركش بار شده است. در اين معني احتمالا محرف كلمه تكTək تركي مي باشد و معرب آن طاق است. اين كلمه تركي به هر سه فرم تا، تك و طاق به زبان فارسي وارد شده است. (در عبارات چند تا، تك و تنها، طاق بازي) ٢- طرف و سو. كلمه ديگري در زبان تركي به شكل تكTək (در تركي شرقي و قديم تيكTik ، ديكDik ، ..) و به معني زيرين و پائين ترين نكته و قسمت هر چيز وجود دارد. اين كلمه تركي نيز به شكل "ته"، (در عبارت "ته چاه") به زبان فارسي داخل شده است.
بۇداق Budaq
در قاليبافي الگوي تركي بسيار رايجي بنام بوتاق وجود دارد كه در زبان فارسي به شكل بوته (Boteh)و يا بته(Botteh) تلفظ مي شود. كلمه بوتاق منشا تركي دارد و در اين زبان امروزه به معني برگ ويا خوشه ي برگها، نهال كوچك درخت و رياحين تازه كاشته شده است. هر چند قوميتگرايان فارس سعي در ريشه يابي فارسي براي اين كلمه و ارتباط دادن اين الگوي تركي قاليبافي با آتش زردشت نموده اند، با اينهمه نه تنها خود كلمه بته، بلكه معروفترين طرحهاي الگوي بته اي مانند جقه اي، لچك، افشاري، ختائي، قابقابي .... نيز همه تركي ميباشند. زبان فارسي فرم مشدد بتّه را از يكي از لهجه هاي زبان تركي كه اين كلمه را به شكل مشدد ادا مي كند اخذ كرده است. (فرم بسياري از وامواژه هاي تركي رايج در فارسي مشدد است مانند گبّه، بتّه، جقّّه، چكّش، ...)
ريشه كلمه آلتائي بوتاق، بوتاماقButamaq (بوتيماقButimaq ) به معني بريدن شاخه ها و بوته ها، شاخه و بوته و ناخن است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: بوتيقButıq (تركي باستان، قاراخاني)، بوتاقButaq (تركي قاراخاني، قيرقيزي، نوقاي، بالكار، كوميق، آزربايجاني)، بوداBuda (تركي ميانه، تركي تركيه، گاگاووزي، آزربايجان، آلتائي)، بوداكBudak (تركي تركيه)، بوداقBudaq (آزربايجان، گاگاووزي، آلتائي)، پوداPuda (تركمني)، پوداقPudaq (تركمني)، بوتاButa (خلجي، آزربايجان، قيرقيزي، قزاقي، بالكار كوميق، ازبكي)، پوتاخPutax (سالار)، بوتاBota (تاتاري، باشقير)، بوتاقBotaq (تاتاري، باشقير)، بوتاناقButanaq (قزاقي)، بيتاBıta (نوقاي، ياكوتي)، پوتاPuta (قاراقالپاق، اويغوري)، پوتاقPutaq (قاراقالپاق، اويغوري)، پيديراPıdıra (خاكاسي)، پيداPıda (چوواشي)، بوتوكButuk (ياكوتي)، موتاMuta (ياكوتي)، موتوكMutuk (ياكوتي، دولقان). كلمه بوتاق در زبان مونقولي غربي وامواژه اي تركي است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در ديگر زبانهاي آلتائي چنين است: در زبانهاي مونقولي، بوتاButa (مونقولي نوشتاري، مونقولي ميانه، بوريات، كالموك، اوردوس، هوزو)، بوتوButu (مونقولي نوشتاري)، بوتBut (خالخا، شاري يوغور)، پوداPuda (دونگ خيان)، بوداBuda (مونقور)؛ در زبانهاي تونگوسي، فوتوآFotoa (نانائي)، پوتوقتوPotoqta (اوروك)؛ در زبانهاي كره اي، پيديلPıdıl (كره اي مدرن)، پيتيرPıtır (كره اي ميانه).
مصادر بوداماقBudamaq ، بودانماقBudanmaq ، بوداقلاماقBudaqlamaq ، بوداقلانماقBudaqlanmaq و بودارلاماق Budarlamaq، نيز بيتريكBitrik و بوتورقاقButurqaq (نام دو نوع گياه) در تركي معاصر از همين ريشه اند.

منابع:
1- GERHARD DOERFER, Türkische Und Mongolische Elemente Im Neupersischen, Unter Besonderer Berücksichtigung Älterer Neupersischen Geschichtsquellen, Vor Allem Der Mongolen- Und Timuridenzeit. Band I: Mongolische Elemente im Neupersischen. Wiesbaden, 1963. Acta Orientalia Academiae Scientiarum Hungaricae XVII (1964), pp. 343–349.
2- GERHARD DOERFER, Türkische Und Mongolische Elemente Im Neupersischen, Unter Besonderer Berücksichtigung Älterer Neupersischen Geschichtsquellen, Vor Allem Der Mongolen- Und Timuridenzeit. Band II: Türkische Elemente im Neupersischen, alīf bis tā. Wiesbaden, 1965.
3- GERHARD DOERFER, Türkische Und Mongolische Elemente Im Neupersischen, Unter Besonderer Berücksichtigung Älterer Neupersischen Geschichtsquellen, Vor Allem Der Mongolen- Und Timuridenzeit. Band III: Türkische Elemente im Neupersischen, ğim bis kāf. Wiesbaden, 1967. Acta Orientalia Academiae Scientiarum Hungaricae XXI (1968), pp. 119–130.
4- GERHARD DOERFER, Türkische Und Mongolische Elemente Im Neupersischen I-IV, Wiesbaden 1963-1975. Bk. III, s. 411.
5- RÄSÄNEN, MARTTI: Versuch Eines Etymologischen Wörtebuchs Der Türksprachen, Helsinki 1969.
6- فرهنگ تركى نوين، تاملى در عرصه ريشه شناسى (فرهنگ ائتيمولوژى تركى نوين). اسماعيل هادى. 836 ص. فارسى. 2000، انتشارات احرار. تبريز.
7- فرهنگ واژگان تركي در زبان و ادبيات فارسي، عادل ارشادفر، اردبيل ١٣٧٩ (Turkish Lexicon In Persian Literature)
8- VALENTYN STETSIUK, UNESCO, BMBF, Project Dnister (Comparative Dictionary of Word Root Of Sixteen Turkic Languages)
9- SIR GERARD CLAUSON, An Etymological Dictionary Of Pre-Thirteenth-Century Turkish (Clarendon Press, Oxford, 1972)
10- ANDREAS TIETZE: Tarihi Ve Etimolojik Türkiye Türkçesi Lugati Cilt 1 ( A-E ) Simurg yay. Türkçe 756 s. -- 1. Hamur -- Ciltli -- 24 x 30 cm İstanbul, 2002 ISBN: 9757172677
11- KAŞGARLI MAHMUD: Çev. Besim Atalay, (1991). Divan-i Lugat-i it-Turk Dizini, TDK, Ankara.
12- ATALAY, BESİM, Divanü-Lugat-it Türk Tercümesi, 4 Cilt .-Ankara: TDK yayınları. (1998)
13- Divanü-Lugat-it Türk Dizini (1972), Ankara: TDK yayınları.
14- GABAIN, A. VON (1988), Eski Türkçenin Grameri / çev. Mehmet Akalın.-Ankara: TDK yayınları.
15- GABAIN, A. M. Von: Eski Türkçenin Grameri (çev. M. Akalın), Ankara, 1995.
16- HASAN EREN: Türk Dilinin Etimolojik Sözlüğü Yayın Yılı: 1999; 512 sayfa; 1. Hamur; 17,5x24,5 cm; Ciltli; ISBN: 9759457709; Dili: Türkçe
17- KÖPRÜLÜ, M. F., Yeni Farisîde Türk Unsurları, Türkiyat Mecmuası VII-VIII, İstanbul 1942.
18- H. H. ZƏRRİNƏZADƏ: Fars Dilində Azərbaycan Sözləri (Səfəvilər Dövrü). Azərbaycan SSR Elmlər Akademiyası Nəşriyyatı, Bakı, 1962.
19- MİNA TƏKƏLİ: Rus Dilində Türk Sözləri. Elmlər Nəşriyyatı, Bakı, 2001
20- A Magyar Nyelv Történeti Etimológiai Szótára ("Dictionary Of The Hungarian Language's Historical Etymology")
21- ŞEREFETTİN YALTKAYA, Mevlana’da Türkce Kelimeler Ve Ş‏iirler, Türkiyat Mecmuası, 1934, cilt IV, s 111-167
22- ASLANOV: Nizami Xəmsəsi’ndə Türkismlər, Bakı
23- TOURKHAN GANDJEI, “Turkish In Pre-Mongol Persian Poetry”, BSOAS, University of London, Vol. 49, No. 1, 1986
24- ARMIN VAMBERY: A Török-Tatár Nyelvek Etymologiai Szótára (Pest, 1877)
25- ARMIN VAMBERI: Etymologisches Worterbuch Der Turko-Tatarischen Sprachen, Leipzig. 1878
26- BAYÇOROV, S. Ya., Drevnetürkskie Runiçeskie Pamyatniki Evropı.-Stavropol. (1989)
27- CAFEROĞLU, AHMET, Eski Uygur Türkçesi Sözlüğü.-İstanbul: TDK yayınları. (1968)
28- ERGİN, MUHARREM, Orhun Abideleri.-İstanbul: Boğaziçi yayınları. (1995)
29- FEHER, GEZA, Bulgar Türkleri Tarihi. Ankara, Türk Tarih Kurumu Yayınları. (1984)
30- GOMBOCZ, ZOLTAN (1912), Die Bulgarisch-Türkisch Lehnwörter In Der Ungarischen. MSO, Fu.
31- BEDROS KERESTECIYAN: Materiaux Pour Une Dictionnaire Etymologique De La langue Turque. London, 1912
32- ŞÇERBAK, A.M., Türk Lehçelerinin Karşılaştırmalı Ses Bilgisi / çev. Enver Mahmut.-Ankara: TDK yayınları. (1998)
33- ZEYNALOV, FERHAT Türk Lehçelerinin Karşılaştırmalı Dilbilgisi (Türkiye Türkçesi: Yusuf Gedikli) Cem Yayınevi : Istanbul (1993)
34- AHMET CEVAT EMRE, Türk Lehçelerinin Mukayeseli Grameri, birinci kitap: Fonetik, T.D.K. Yayınlan D. 28, İstanbul 1949.
35- J. Deny, Etymologies Turques (J. A., ocak-aralık), Paris, 1912.
36- EGOROV, V. G. : Etimologiçeskiy Slovar' Çuvaşkogo Yazıka, Çeboksarı 1964.
37- E. V. SEVORTYAN: Etimologiceskiy Slovar' Tyurkskih Yazikov, Obscetyurkskiye I Mejtyurkskiye Osnovi Na Glasniye, Akademiya Nauk SSSR, Institut Yazikoznaniya, Izdatel'stvo 'Nauka', Moskya 1974 (I. Sesliler, II. V, g, d, III. B, IV. C, j, y, V. k, q)
38- Etimologiceskiy Slovar' Tyurkskih Yazikov, Obşçetjurkskie I Meztjurkskie Osnovy Na Bukvu “k”, “k,”. 1997
39- N. K. DIMITRIEV, Turetskie Elementi V Russkom Argo, Stroy Tyrkskih Yazikov, 1962. s.483-502
40- PETER D. CHONG, Ural-Altaic Etymological Word Dictionary (1998)
41- 2000. First Layer Turkic Loan-words In Hungarian. 4. Uluslar Arası Türk Dili Kurultayı. 25-30 Eylül. Alaçatı, Çeşme.
42- G. J. RAMSTEDT, Einführung In Die Altaische Sprachwissenschaft, I, Lautlehre, Helsinki, 1957
43- Les Elementes Turcs Dans La Langue Mandchoue, Ros XIV. 1938. s. 91 vd.
44- NADELAYEV, V.M. (1969), Drevne Türkskiy Slovar.-Leningrad: Izdatelstvo Nauka.
45- TAVKUL, UFUK, Karaçay-Malkar Türkçesi Sözlüğü.-Ankara: Türk Dil Kurumu. (2000)
46- İ. Z. EYÜBOĞLU, Türk Dilinin Etimolojik Sözlüğü, Sosyal Yay, Istanbul, 1988
47- AALTO, PENTTI: "Iranian Contacts Of The Turks In Pre-Islamic Times", BOH XVII, 1971, 29-37.
48- KYUBRA M. ALIEVA: The Artistic Language On The Art Of Azerbaijan (Preislamic And Islamic Periods), Azerbaijan National Academy Of Science
49- لغات تركى، مغولى و چينى در تاريخ بيهقى. قيام الدين راعى. يادنامه ابولفضل بيهقى. مشهد، 1349
50- فرهنگ اصطلاحات ديوانى دوران مغول. شميس، شريك امين. فرهنگستان ادب و هنر ايران. 1357. تهران. در290 صفحه
51- سنگلاخ، م. استرآبادى. 1995، انتشارات مركز. تهران
52- محمد حسين بن خلف تبريزي، برهان قاطع، تهران، انتشارات اميركبير،1362
53- داشقين، فرهنگ لغات ترکي به فارسي
54- غفاري، رضا، فرهنگ نامهاي ترك
55- يکهزار واژه اصيل تركي در پارسي- محمد صادق نائبي
56- بهزادي، بهزاد، فرهنگ تك جلدي آذربايجاني-فارسي
57- دبيرسياقي، ديوان لغات التُرك محمود كاشغري
58- اسماعيل هادي، حاشيه بر زبانشناسي، تجديد نظر سوم (طبع اينترنتي)
59- TEKİN, TALAT, Orhon Yazıtları.-Ankara: TDK yayınları. (1988)
60- THOMSEN, VILHELM, Orhon Ve Yenisey Yazıtlarının Çözümü. İlk Bildiri. Çözülmüş Orhon Yazıtları / çev. Vedat Köken.-Ankara: TDK yayınları. (1993)
61- GÜNAY KARAAĞAÇ, Türkçenin Dünya Dillerine Etkisi
62- SEVAN NİŞANYAN: Sözlerin Soyağacı -Çağdaş Türkçenin Etimolojik Sözlüğü. ADAM yayınları, 12/2002, ISBN: 9754187436, 542 sayfa, Ciltli, Dil: Türkçe, Türü: Türkçe
63- AVCIOĞLU, DOĞAN, Türklerin Tarihi.-İstanbul: Tekin Yayınevi. (1982)
64- GROUSSET, RENE, Bozkır İmparatorluğu.-İstanbul: Ötüken Neşriyat. (1980)
65- DİLBERİPUR, A: Türkçe-Farsça Ortak Kelimeler Sözlüğü, Ankara, 1995
66- MİNE ESİNER ÖZEN, Türkçe’de Kumaş Adları
67- PAKALIN M. ZEKİ, Tarih Deyimleri Ve Terimleri Sözlüğü, Milli Eğitim Bakanlığı , Ankara, 1990
68- REŞAT EKREM KOÇU, Türk Giyim, Kuşam Ve Süslenme Sözlüğü, 1969
69- NUREDDİN SEVİN, Onüç Asırlık Türk Kıyâfet Târihine Bir Bakış, Kültür Bakanlığı Yayını, Ankara, 1990
70- HUGJILTU: Comparison Of Turkish And Mongolian, Inner Mongolia University, 1995
71- CLARK, L. V.: Mongol Elements In Old Turkic, JSFOu 75, 1977, p. 110-168
72- CLARK, L. V.: The Turkish Elements In The 14th Century Mongolian. CAJ No. 5, 1959
73- GÜLENSOY, TUNCER: Eski Ve Orta Türkçe'de Moğolca Kelimeler Üzerine Notlar. Türkoloji Dergisi, 6.c., sayI 1, Ankara, 1974, p. 235-259
74- GÜLENSOY, TUNCER: Moğolların Gizli Tarihindeki Türkce Kelimeler Üzerine Bir Deneme. Türkoloji Dergisi, 5.c., sayı 1, Ankara, 1973, p. 93-135
75- POPPE, NICHOLAS: On Some Vowel Correspondences In Mongolian Loanwords In Turkic. CAJ, No. 13, p. 207
76- POPPE, NICHOLAS: The Turkic Loan-Words In Middle Mongolian. CAJ, No. 1, 1955, p. 36
77- TUNA, OSMAN NEDİM: Osmanlıcada Mongolca Ödünc Kelimeler. Tükiyat Mecmuası, XVII, 209-250, Istanbul 1972
78- اسماعيل هادي. مين ايلدن بري تورك سٶزلري. وارليق درگيسي باهار، ياي، پاييز ١٣٧٥ ، تريبون درگيسي سايي ٦ ، ٢٠٠١
گئرچه يه هو!!!
نویسند و منبع مقاله فوق: آقای مئهران باهارلو می باشد
http://sozumuz.blogspot.com/2007_06_01_archive.html