۷/۰۲/۱۳۸۸

علم تاریخ

برخلاف تمام ممالک جهان،در کشور ما ایران علم تاریخ راهی ناهموار و فاجعه آمیز و غالباً دور از حقیقت پیموده است. این وضع اسف بار در تاریخ نگاری ایران با برآمدن هخامنشیان و بخصوص اردشیر باباکان بنیانگذار سلسله ساسانی آغاز می شود.
اردشیر بابکان به قصد ستردن آثار سلسله های تورک از صفحات تاریخ ایران و زدودن یاد آنان از اذهان، همه اسناد تاریخی تا زمان خویش را از میان برد و بوسیلهتنسر موبد موبدان، افسانه های ملی قوم فارس را جایگزین تاریخ حقیقی ایران ساخت. بعد از اردشیر نیز دیگر شاهان ساساتی و موبدان زرتشتی با تداوم  راهی که اردشیر و تنسر پیشاهنگان آن بودند، تاریخ ایران باستان، همین طور تاریخ برآمدن سلسله ساسانی را بصورت داستانهایی موهوم و بی معنا دراوردند و این اقدام آنها حتی مورخان واقع بین دوران اسلامی را نیز دچار اشتباه ساخته و مانع پی بردن آنان به حقایق تاریخ ایران باستان شده است.
همچنانکه ایران کنونی موطن اقوام گوناگون است، ایران باستان نیز مسکن اقوام مختلف بود، از اینروی نابودی و تحریف تاریخ ایران باستان در حقیقت به معنی پوشیده و تاریک نگه داشتن اقوام کنونی ایران است. بر اساس تاریخ تحریف شده ای که برساخته اردشیر است، گویا تا عهد وی در ایران، هرگز اقوام تورک حضور و حاکمیت نداشته و همواره تنها قوم فارس ساکن و حاکم بوده است. حال اینکه ایران درطول تاریخ، معبر اقوام و طوایف مختلف و شکونت گاه بخشی از انان بوده است که به عنوان مثال می توان به سرازیری صدها باره ی تورکان از جانب شرق، آریائیان از شمال و اقوام سامی از جنوب غربی به این سرزمین اشره نمود.
طبیعی است که بازماندگان این مهاجرت ها و یورش ها به صورت اقوام مختلف در این سرزمین ریشه انداخته، تبدیل به ساکنان اصلی این سرزمین شده و تمدنهای گوناگونی را پی افکنده باشند. تاریخ واقعی این سرزمین نیز موئد آن است که در طول تاریخ هم.اره چنین بودهو در نتیجهترکیب قومی ساکنان کنونی ایران نیز متشکل از همین سه گزوه قومی تورک، سامی، آریایی است.
گرچه پادشاهان ساسانی و مغان زردشتی مدارک مربوط به تاریخ باستان ایران را از میان بردن، لیکن تاریخ آن دوران در آثار مورخان رومی و یونانی محفوظ ماند. ملل اروپایی از قرون وسطا به موازات گسستن زنجیر استعمار امپراتوریهای روم و غیره و کسب استقلال ملی خویش،  تاریخ باستان خود را تدوین کردند. هر یک از ملل اروپا به جستجو و پژوهش تاریخ گذشته خویش پرداختند و در جریان این تفحص طبیعتاً با تاریخ ایران و خاور نزدیک نیز آشنا شده و در این باب آثاری بسیار پدید آوردند.
لیکن استعمارگران اروپایی تئوری نژاد برتر و قوم سرور را به نظریه سیاسی حاکم رضاخان های مزدور و هیات حاکمه وقت تبدیل کرده و در گستره وسیعی به تبلیغ نمودهای شونیزم چون"نژاد آریا، رضا شاه کبیر، کوروش کبیر و اینکه در ایران از دیرباز همواره آریاییان وجود داشته اند، و تورکان در قرون اخیر وارد ایران شده اند و ...  " پرداختند و در پوشش این تبلیغات، اقوام غیر فارس این سرزمین را از هر گونه حقوق ملی، و حتی از تحصیل به زبان مادری محروم ساختند و آثار فرهنگی و ادبی آنان به انحا مختلف ازمیان برده شد.
در همین زمان تاریخ نگارانی کهتربیت یافته رژیم پهلوی بودند هنگام ارائه آثار دانشمندان اروپا به خوانندگان ایرانی درخصوص تاریخ ایران باستانو اقوام ساکن آن، کاری انجام دادند که برحسب نتیجه همان عمل اردشیربابکان را تداعی می کرد. این به اصطلاح تاریخ نگاران، حقایق تاریخی را بصورتی غیر واقعی غرض آلود و تحریف شده و براساس خواست اربابان و اقتضای تئوری های شوونیستی به رشته تحریر در آمده اند. آنان شروع به بدگویی و تهمت زدین به قهرمانان، شخصیت های سلحشور و رهبران قیام های خلقی- رهبرانی که در آغوش اقوام این سرزمین پرورش یافته بودند- نمودند. شمار این قهرمانان و شخصیت های بزرگ در تاریخ همه اقوام ایرانی از دوران باستان تا دوران معاصر بسیار است، لیکن دریغا که اینان از سوی تاریخ نگاران مغرض مهر تهمت خورده و دستخوض نسیان گشته اند.
این تاریخ نگاران به سود هیات حاکمه پهلوی که مزدور و بازیچه و مطیع امپریالیزم بود قلمفرسایی کرده، همه جنبه های مثبت تاریخ ایران باستان را به حساب قوم فارس گذارده اند. اینان منکر وجود اقوام گوناگون در ایران کهن شده و اطلاعات تاریخی مربوط به این اقوام را پوشیده داشته و بدینسان مانع پدیدی آمدن مهم ترین عامل مورد نیاز در بیداری شهور ملی آنها شده اند. این مورخان به کتمان هویت قومی اقوامی پرداخته اند که پیش از ورود آریاییان، در این منطقه تمدن باستان"ارتته" در ناحیه آزربایجان غربی کنونی، تمدن "ایلام" در خوزستان، تمدن "کاسی" در لرستان و تمدنهای "گوتی" و "لولوبی" در اطراف همدان و تمدن ماننا در آزربایجان را بوجود آورده اند. تاریخ نگاران آریائیست بدون ذکر نام، برآوردگان این تمدنها را به طور ضمنی اجداد آریائیان قلمداد کرده اند. اینان مادی ها را بالکل آریایی نژاد جلوده داده و برغم اکثر تاریخ نگاران اروپایی صراحتاً اشکانیان را آریایی می خوانند.
مضمون تمامی دهها جلدکتابی که در طول 70-60 سال اخیر درباره تاریخ ایران باستان به رشته تحریر درامده شبیه یکدیگر و تقریباً همانند است. اساساً به همین دلیل نیز تاریخ ایران باستان و بخصوص تاریخ باستان اقوام کنونی ایران، یا اصلاً نوشته نشده و یا تحریف گشته و با واقعیت های تاریخی فاصله زیاد دارد. این شیوه ی نادست تاریخ نگاری در ایران، که در راستای منافع امپریالیزم جهانی و رژیم پهلوی قرار داشت، مانع پیشرفت علم تاریخ در این سرزمین بوده است.
این نوع تاریخ نگاری که مملو از نادرستی و غرض ورزی است، نه تنها بر سر راه تاریخ نگاری واقعی در ایران بوده و تاریخ اقوام گوناگون ایران را نهان داشته، بلکه به همراه تبلیغات و ارائه اطلاعات نادرست و غرض آلود از سوی هیات حاکمه ایران در دوران پهلوی تصورات و اظهارنظرهای نادرست و غیر واقعی عده ای از محققان اروپایی در خصوص برخی مسائل مربوط به ایران را موجب گشته است.
ذکر این نکته نیز ضروری است که تاریخ نگاران شوروی سابق نیز تحت تاثر ایدئولوژی  مارکسیستی حاکم بر آن کشور، برخی نظریات نادرست در مورد تاریخ معاصر و قدیم ایران مطرح کرده اند. یکی از اینها، نظریه ای است که درصفحه 20 کتاب "تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز" به قلم شش مولف شوروی در این خصوص ارائه شده است، بدین قرار که گویا در ایران هخامنشیان تا اوایل حاکمیت ساسانیان نظام برده داری حاکم بوده است، از آنجا که در متن راجع به این موضوع بحث خواهیم کرد، در اینجا تنها به این نکته بسنده می کنیم که در هیچ دوره ای از تاریخ ایران، شرایط و زمینه های مساعد اقتصادی . جغرافیایی برای پدید آمدن نظام برده داری به شکلی که در رم باستان بوده، وجود نداشته است.
در صفحه 20 همان کتاب آمده است که انقلاب مشروطه ایران تحت تاثیر و بدنبال انقلاب 1905 روسیه بوجود امد. باید گفت که اگر چه انقلاب روسیه تاثیری جزئی درانقلاب مشروطه ایران داشته، لیکن عامل اصلی پیدایش آن نبوده است. ریشه و عامل اساسی انقلاب مشروطه بعنوان یک پدیده اجتناب ناپذیر تاریخ و اجتماعی، ترقی فکری و ارتقای شعور ملی ملت ایران، بخصوص مردم آزربایجان بود. جریانی که در انقلاب مشروطیت ایران به مراتب بیش از انقلاب 1905 روسیه تاثیر داشت، حرکت انقلابی "تنظیمات" بود که پیش از نهضت مشروطیت ایران در نیمه دوم قرن 19 م. در امپراطوری عثمانی بوقوع پیوست. این نیز امری کاملاً طبیعی است، چرا که اوضاع اجتماعی و روند بیداری در امپراطوری عثمانی بیشتر از روسیه و انقلاب 1905 آن در سرزمین هایی، چون مصر، ایران و بخصوص آزربایجان – که هم زبانش بود- موثر و نافذ بوده اسناد تاریخی نیز به وضوح مویدآن است بدین قرار که:
1-یکی از کانونهای مهم فکری و ایدئولوژیک انقلاب مشروطه، مصر و دیگری استانبول بود و ن هروسیه. درست است که میرزا فتحلی آخوند زادهو عبدالرحیم طالبوف که با آثار خود تاثیر مهمی در روند تکامل فکری انقلاب مشروطه داشتند،  در نتیجه زندگی در قفقاز بیشتر از فرهنگ روسیه الهام گرفته بودند، اما مواردی چون نگارش کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ، انتشار روزنامه  "اختر" توسط ایرانیان در استانبول و تشکیل "انجمن سعادت" در دوران انقلاب مشروطه درشهر مذکور، نشان می دهد که این انقلاب به لحاظ فکری بیش از روسیه از استانبول تغذیه می شده و چنین موقعیتی در هیچیک از شهرهای روسیه مهیا نبوده است.
2- گرچه برای کمک عملی به انقلاب مشروطه مبارزانی از قفقاز و آزربایجان و گرجستان به ایران امده بودند، لیکن شمار تورکان عثمانی نیز که به همین منظور آمده بودند اندک نبود.
3- در دوران شکست و عقب نشینی مشروطیت، استانبول پناهگاه فعالان مشروطه و پایگاهی برای ادامه فعالیتهایشان بوده ولی در مسکو و پطروگراد چنین موقعیتی وجود نداشت.
4- مطبوعات پیشرو که در دوران مشروطیت در باکو منتشر می شدند ارتباطشان با استانبول کمتر از روسیه نبود.
تاریخ نگاران شوروی سابق از یکسو متاثر از مورخان ایرانی و از سوی دیگر تحت اندیشه سوسیالیسم و کمونیسم درباره ی اقوام ایرانی و تاریخ آنان مرتکب اشتباه شده اند. البته شونیزم روس نیز در شکل یافتن تصورات نادرست مورخان مذکور بی تاثیر نبوده است. این مسئله نیازمند اندکی تامل و توضیح است. به گواهی تاریخ روسها قبل و حتی بعد از ورودبه عرصه تاریخ قرن هاتی متمادی از جانب شرق و جنوب با تورکان همجار و دارای مناسبات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... با آنان بوده اند. روسها تابع دولت تورک "قیزیل اردو" (اردوی زرین) بوده و اشراف روس به عناوین و القاب اعطایی از سوی تورکان افتخار می کردند. روس ها که از نظر سطح تمدن عقب مانده تر بودند در این مناسبات چند صد ساله چیز های زیادی در زمینه های گوناگون از اقوام تورک اخذنموده اند، با این وجود حتی در دوران پیش از انقلاب اکتبر، اکثر تاریخ نگاران روس هنگام تحقیق در خصوص تاریخ دیرین روس ها در ارتبط با تورکان، تحت تاثیر شونیزم روس اغلب حقایق را وارونه نشان داده اند. این موضع گیری غیر علمی پزوهشگران روس نسبت به تاریخ تورکان و وحشی و کوچ نشین و بیابانگرد... نمایاندن آنان خواه ناخواه سبب شد که تاریخ تورکان مطابق واقع مورد بررسی و ارزیابی قرار نگرفته و دستخوش فراموشی گردد.
همچنانکه امروز بتدریج پرده از روی اغراض شوونیستی تاریخ نگاران ایرانی فروافتاده و روشن می شود که آنان تاریخ تورکان و تاریخ ایران باستان را تحریف نموده اند، در وشروی سابق نیز به موازات تعدیل دیکتاتوری کمونیستی و از میان رفتن خفقان استالینی، برخی تاریخ نگاران آن کشور گامهای جسورانه ای در این زمینه برداشته و مورخان پیشین شوروی را که اسیر افکار شوونیستی بودند بباد انتقاد گرفته و به افشای نادرستی ادعاهای آنان پرداختند. "اولجاس سلیمان"  محقق بزرگ قزاق از جمله این دانشمندان است. وی در انتقاد از مورخان شوونیست شوروی سابق می نویسد:
یکی از ویژگی های روشنفکران جوان آسیا، انکار کامل تاریخ کلاسیک است. هم در شرق و هم در غرب تردید نسبت به تاریخ همانگونه که"پل والری" می گوید ناشی ازآن است که در قرن اخیر علم تاریخ بکلی خود را رسوا ساخته است. این علم مدتهای مدید برده سیاست و سرچشمه شوونیزم و ناسیونالیزم بوده است..."(سلیمان، اولجاس، آزی یا، استانبول 1992 ص 182)
جو شوونیستی و کمونیستی حاکم در اتحاد جماهیر شوروی سابق سبب گردید که تاریخ هیچکدام از اقوام تورک این سرزمین، و به تبع آن تاریخ دیرین آزربایجان مورد بررسی و شناخت صحیح قرارنگیرد و حتی آنانکه دراین مورد سخنی راندن در سیبری جان باختند.
استناد کورکورانه به مدارک تاریخی- بدون بررسی دقیق آنها- نیز می تواند موجب تحریف تاریخ گردد هیچ مللتی درتاریخ وجود نداشته است که تاریخش بی ارتباط با تاریخ ملتهای دیگر به ویژه اقوام هم جوارش بوده باشد. همچنانکه زبان ملی خالص و سره ای نمی تواند وجود داشته باشد، تاریخ هیچ ملتی نیز نمی تواند بی ارتباط با تاریخ همسایگانش باشد. بررسی تاریخ با یک حس وطن پرستی کذایی، تنها اثبات کننده جهالت خواهد بود. با محو و انکار رشته های ارتباطی تمدن و منتزع ساختنش از جهانی که به آن موجودیت بخشیده، آن را به پوسیدگی و مرگ محکوم می کنیم... شور و اشتیاق تحقیر و کوچک بینی برادر مرزی نمی شناسد و اگر مناسبات واقعی اجازه ی چنین کاری را ندهد بی تردید دست به دامن تاریخ شده و تلاش می کنند تا شکل این روابط را به یاری تاریخ، دیگرگونه سازند(سلیمان، اولجاس، همان،ص 181)
بنابراین علم تاریخ باید به دور از هر گونه تعصب و گرایش کورکورانه، واقع بین و منعکس کننده حقیقت بوده و همه اقوام و ملتها را به یک چشم ببیند. مورخ  باید بداند که "تاریخ عبارت از تجربه  وسیع و همه جانبه بشریت و جهان بینی انسانها در طول اعصار است، چه برای  زیستن و چه برای علم، این بینش برادری باشد بی نهایت مفید خواهد بود(سلیمان، اولجاس، همان،ص 181) "
آینده سعادتمند بر اساس گذشته و امروزی که درست شناخته شده است برپا می شود، بدون شناخت آن ها آینده سعادتمند برپا نخواهد شد. "آینده اگر به آن اندیشیده نشود هرگز فرا نمی رسد(سلیمان، اولجاس، همان،ص 181)"
انقلاب مشروطه نیز به سان انقلاب های اروپا می بایست با اعطای حقوق و آزادی های ملی به اقوام ایرانی و ایجاد زمینه های شکوفایی استعداد های طبیعی این اقوام، آنان را به سوی کاروان ترقی سوق می داد. انقلاب مشروطه با قهرمانی های آزربایجان و تبریز، رشادت و سلحشوری های ستارخان و باقرخان، و با کاردانی های مرکز غیبی و رهبری شایسته علی مسیو پیروز شد. لیکن آنجا که می خواست ثمره ای به بار آورد از حرکت با ایستاد و از سوی اینتلیجنت سرویس به خاموشی گرایید.
اروپائیان در درجه ی اول کاپیتالزیم انگلیس که عملا شاهد نتایج جنبش های ملی اروپا و ژاپن در قرن 19 بودند و بیداری و ترقی سریع و رهائی از هر گونه استعمار خارجی و پیشرفت های علمی ملتهای خود را در نتیجه کسب حقوق ملی مشاهده کرده بودند، با خلع سلاح مجاهدان(آزربایجان) که بازوی مسلح انقلاب مشروطه بودند در پارک اتابک تهران، انقلاب مشروطه را عملا سرکوب کردند و ظاهراً دولت به اصطلاح مشروطه بوجود آوردند. و با روی کار آوردن مزدور قلدر و بی سوادی چون رضاخان از ثمره های انقلاب مشروطه، کاملاً در جهت عکس آن و در راستای منافع امپریالیزم اروپا و انگلیس استفاده نمودند. بعبارت صحیح تر مغایر با هدف اهطای حقوق ملی به اقوام ایرانی، سیاست شوونیزم فارس در تمامی عرصه های علمی و اجتماعی بطور رسمی شروع به کار نمود و در موضع قدرت نشست. از این زمان به بعد زبان و ادبیات اقوام غیر فارس ایرانی ممنوع گشته، و بدین سان امکان شکوفایی خود را از دست داد. در حالیکه تا آن زمان زبان و ادبیات اقوام مختلف اگر چه از سوی دولت ها مورد حمایت قرار نمی گرفت لیکن سیاست هایی نیز علیه آن ها اعمال نمی شد.
همانند رشته های گوناگون علمی، در زمینه تاریخ نیز محققان طرفدار شوونیزم فارس پابه عرصه نهادند. اینان از مبدا آریا محوری به بررسی و تحقیق نوشته های و نظریات دانشمندان اروپایی در خصوص تاریخ باستان مشرق زمین پرداخته و شروع به تالیف کتب کردند. اولین و قدیمی ترین این کتب تاریخی، کتاب 3 جلدی "ایران باستان" اثر حسن پیرنیا(مشیرالدوله) بود. در این کتاب بدون ارائه هیچ سند و دلیلی برخلاف نظر مورخان اروپایی، چنین ادعایی مطرح شده است که اقوام ساکن جغرافیای کنونی ایران در دوران باستان آریایی نزاد و ساکانان قدیم مناطقی که امروز آزربایجانیان، قشقاییان، همدانیان و تورکمنان در آن سکوت دارند، نه تورک زبان، بلکه هند و اروپایی زبان بوده اند. بر اساس این ادعای فاقد مدرک، اهالی کنونی تورک زبان آزربایجان، گویا در گذشته آریایی نژاد بوده، زبانشان دارای ریشه فارسی و بطور کلی جزو گروه زبانهای هند و اروپایی بود هاست و تورکان در دوران متاخرتر از شرق سرازیر شده، با اسلقرار و سکونت در این نواحی، اهالی فارس این منطقه را تورک نموده اند.
بر اساس این ادعای واهی و بی اساس، به نظر مورخان شوونیست فارس، زبان اهالی آزربایجان،بلوچستان، ترکمنانو قشقاییان و ... باید از میان رفته و زبان فارسی جایگزین آن شود. حال آن که ادعای بدون سند و بی اساس آنان حتی اگر درست فرض گردد نیز نمی تواند دلیلی برای نابود ساختن زبانکنونی این اقوام باشد.
پس از حسن پیرنیا گروهی از مورخان در خصوص تاریخ باستان ایران و آزربایجان، کتابهایی نگاشته اند که در تمامی این آثاربه صورت یک قاعده مادیها و پارتیان(اشکانیان) بدون ارائه هیچ دلیل و مدرکی، آریایی نژاد قلمداد شده و چنین ادعا گردیده است ه اهالی آزربایجان کهن فارس زبان بوده و یا زبانی نزدیک به فارسی داشته اند.
سروان کاویانپور در اثرخود به نام "تاریخ عمومی آزربایجان"، سید اسماعیل وکیلی در کتاب خویش بنام "آزربایجان پیش از تاریخ و پس از آن" پرفسور مهرین در "تاریخ ارمنستان" دکتر پرویز خانلری در کتاب "تاریخ زبان فارسی" و دیگر آثار خود، دکتر جواد مشکور در "پارتیها یا پهلویان قدیم"، آریایی بودن مادها و پارتیان را حقیق مطلقی قلمداد می نمایند که اثبات آن نیازی به اقامه دلیل ندارد. حال آنکه حقیقت بکلی مغایر است.
سید اسماعیل وکیلی در صفحه 52 کتاب خود با استناد به اوستا نام 16 مملکتی را که آرییایان هنگام ورود به ایران در این سرزمین ها رحل اقامت افکنده اند ذکر می کند. این مناطق شامل خراسان، فارس، مرو، افغانستان و نواحی شمالی هندوستان کنونی است که مناطق بسیار دور از آزربایجان هستند و حتی نام یک منطقه نزدیک آزربایجان نیز در میان اسامی مورد اشاره وجود ندارد.
هر اندیشه شونیستی و ناسیونالیستی افراطی به معنی اعتقاد به برتری یک قوم و به فراموشی سپردن قوم یا اقوام دیگر و تعدی نسبت به آنان و محروم ساختن ایشان از حقوق ملی خویش است. در مورد تاریخ نگاران شوونیستی که پیش تر بدانها اشاره شد نیز، وضع به همین منوال است. آنان قوم فارس را بزرگ می کنند و دیگر اقوام کنونی ایران را از هر گونه حقوق ملی، حتی از شناخت هویت و تاریخ خودمحروم می سازند. اینان در مطالعه تاریخ، تنها قوم فارس و بطور کلی آریاییان را مد نظر داشته، آنان را برتر شمرده و دیگر اقوام و در درجه نخست، اقوام تورک را نادیده می گیرند و چشم دیدن آنها را ندارند. در حالیکه از هزار سال پیش از میلاد در منطقه آسیای میانه و خاور نزدیک، همواره سه گروه قومی تورک، سامی و آریایی وجود داشته اند که هر کدام دارای تاریخی ویژه بوده، تمدنی بوجود آورده و در همه رویدادهای تاریخی منطقه شرکت فعالانه داشته اند. برسی رویدادهای تاریخی منطقه درصورت نادیده گرفت هشدن هر یک از سه گروه قومی مذکور، میسر نخواهد بود. پژوهش در تاریخ این منطقه با نادیه گرفتن هر یک از اقوام مزبور یکجانبه و نادرست بوده و حاصلی جز آنچه مطمح نظر شوونیزم است در بر نخواهد داشت. تاریخ این منطقه با اشتراک مساعی این سه گروه قومی بوجود آمده است. بنابراین برای بررسی و شناخت آن، باید اقوام مذکور را به همان گونه ای که بوده اند بازشناخت، خواه خوب ، خواه بد. بدون انجام این کار، توضیح تاریخ واقعی منطقه و اقوام آن میسر نخواهد بود. حوادث تاریخی را بایستی چنانکه رخ داده است، بازشناخته و مورد ارزیابی قرار داد و نباید برحسب اقتضا سیاستی خاص آنها را تحریف نمود. متاسفانه تاریخ نگارانی که پیشتر از ایشان نام بردیم و نسخه بدلهای آنها، در نوشته های خویش یک سویه نگری کرده و تورکان را نادیده گرفت هاند. در تالیفت اینان گویی قوم یا اقوامی بنام تورک هرگز در آسیای میانه و شرق نزدیک وجود نداشته اند. این مورخان اجداد تورکان را که در تاریخ به نام هایی دیگر خوانده شد ههاند، آریایی قلوداد کرده اند. به عنوان مثال سید اسماعیل وکیلی درباره سکایان چنین می نویسد:
"سکایان مردمی جنگجو بودند و اغلب به سرزمینهای گرجستان و آران و آزربایجان حمله ور می شدند... واژه ها ئی که در زبا سکایان به جا مانده نموادرا شناخت فراوان زبانهای سکایی و آسی است که هر دو زبانهای ایرانی به شمار است"(وکیلی، سید اسماعیل، آزربایجان یش ازتاریخ و پس از آن، تهران 1362 ج 1، ص 51
در حالیکه همه اسامی طوایف و اشخاص که از سکایان بازمانده واژه هایی تورکی هستند و در جای خود در این باره به طور مفصل بحث خواهیم کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر